چرا فقط مردها؟
پرسش مهمی که امروزه و براثر تلاشهای ضد اخلاقی و فرهنگی برخی رسانههای ضد اسلامی مطرح است آن است که اگر مسئله ازدواج مجدد یا ازدواج موقت یک ضرورت فردی و اجتماعی است، چرا این امر تنها اختصاص به مردان دارد و اسلام زمینهای برای استفاده زنان از این راهکار مهم را فراهم نکرده است؟!
به عبارت روشنتر؛ اگر تاکنون لبه تیز انتقاد بر دین و آموزههای اسلامی ازاینجهت بود که چرا اجازه تعدد زوجات یا ازدواج موقت و درنتیجه توسعه و عدم انحصار درزمینهٔ شریک جنسی را داده است، امروزه مسئله بهگونهای متفاوت و تا حدودی برعکس مطرح میشود و آن اینکه اصل این امر ضرورتی اجتنابناپذیر بوده و تردیدی در آن نیست اما چرا اسلام این حق را از زنان سلب کرده و آنان را از بهرهمندی از این ضرورت اجتنابناپذیر محروم کرده است؟!
در پاسخ به این پرسش باید گفت که هرچند در خصوص این مسئله وسعت عمل در اختیار مردان است، اما بههرحال راهکار ازدواج مجدد یا ازدواج موقت راهکاری مردانه و تنها در خدمت مردان نیست. زیرا در هر ازدواج مجدد یا موقت، یک زن هم وجود دارد که بهواسطه این ازدواج زمینه مناسبی برای برطرف کردن مشکلات و نیازهای خود را به دست میآورد و چنانکه در گذشته هم توضیح دادیم یکی از اهداف مهم این حکم اسلام، توجه به نیازهای قشر وسیعی از بانوان است که به هر دلیل امکان و زمینه ازدواج کامل و تمامعیاری را نداشته یا خود خواهان این امر نیستند و درعینحال نیاز به یک حامی و همدم و سرپرست را برای خود یا فرزندان خود احساس میکنند.
اگر بنا بود که راهکاری مانند ازدواج موقت، تنها مخصوص مردانی میبود که همسر ندارند و زمینه ازدواج دائم برایشان فراهم نیست، آنوقت این امر نمیتوانست راهکار و زمینه حل مشکل بهحساب بیاید و در عمل تفاوتی با ازدواج دائم نداشت و درنتیجه عمده مشکلاتی که در گذشته برشمردیم باقی بود.
اما اینکه چرا یک زن در عین داشتن یک شوهر، امکان داشتن شوهرهای دائم یا موقت دیگر را ندارد و چرا راهحلی برای مشکلات خاص زنانی که دارای شوهر مناسبی نبوده و درعینحال مایل به از دست دادن زندگی سابق خود نیستند، تعریف نشده است؟
در پاسخ به این پرسش باید به این حقیقت توجه داشت که اصولاً زندگی مشترک باوجود یک زن و یک شوهر سامان مییابد و علیرغم رواج چندهمسری در جوامع گوناگون بشری (چنانکه شواهد آن را در شماره اول ارائه نمودیم) اما باز اصل در تشکیل خانواده بر تکهمسری است. درنتیجه فاصله گرفتن از این اصل نیازمند ارائه دلیل و وجود ضرورتی خاص است و باید از چرایی این امر پرسید (چنانکه در مورد ضرورتهای چندهمسری مردان بیان شد.) پس در موارد دیگر مانند چند شوهری، ادعای وجود ضرورت و نیاز برای این امر نیازمند دلیل و اثبات است، نه عدم صدور مجوز برای این مسئله.
اما اگر بنا را برفرض وجود برخی ضرورتها در چند شوهری بگذاریم، یافتن دلیل ممنوعیت این امر از منظر همه ادیان آسمانی نیازمند تحلیل و تأمل در ماهیت تمایلات زنان و مردان در موضوع تشکیل خانواده و نیازمندی به همسر است.
ماهیت تمایلات زنانه و مردانه
ما معتقدیم که اصولاً چند شوهری با طبیعت و فطرت زن همخوانی نداشته و چنانکه تحقیقات روانشناسی ثابت کرده است، زن بیش از مرد خواهان تکهمسری است؛1 اما در تبیین دقیق این مسئله ابتدا باید دانست که در یک نگاه کلی ماهیت نیاز به همسر و ازدواج برای زنان، قبل از هر چیز برطرف کردن خلأ روحی و عاطفی است و ماهیتی احساسی دارد. درواقع هدف اصلی زنان برای ازدواج رسیدن به موقعیت مشخص و محترم اجتماعی و جلب حمایت فردی است که بتواند از هویت و استقلال آنها حمایت کند. در کنار این هدف، تمایل به مشارکت در ایجاد یک مجموعه عاطفی و اجتماعی نیز مدنظر است و البته در کنار همه اینها پاسخی مناسب به نیاز جنسی هم نقشی مهم در تمایلات زنان به جنس مخالف و ازدواج دارد.
بااینوجود ماهیت اصلی نیاز زنان به همسر، امری است که در تشکیل یک خانواده و ارتباط با یک همسر معنا پیدا میکند و چندهمسری زن در تضاد آشکار با روح نیاز به جلب حمایت یک مرد و تشکیل یک مجموعه مستقل و دارای منزلت اجتماعی خواهد بود.
بهعلاوه این مسئله از زاویه مقابل یعنی از منظر نگاه مردان بههیچوجه قابلقبول نخواهد بود و مانع ایجاد رابطه حمایتی و احساسی موردنیاز زنان از طرف مردان خواهد شد و تزلزل بیشتر مجموعه خانواده را به دنبال خواهد داشت.
درواقع مردان در فرایند ازدواج در کنار نیاز جنسی، نیاز عاطفی مهمی را نیز برآورده میکنند که مدیریت بر یک مجموعه مستقل و در اختیار آنان، همچنین احساس نیازمندی یک مجموعه یا لااقل یک زن به آنها در این راستا است. بر این اساس حفظ استقلال و هویت داخلی این مجموعه در روحیات و طبیعت مردان نهادینه شده است که ورود هر مرد دیگر به این مجموعه یا اظهار نیاز همسرشان به مرد دیگری را بهمقتضای فطرتشان برنمیتابند.
حتی بخشی از نیاز جنسی مردان درگرو انحصاری دانستن شریک جنسی و وابستگی منحصر او به خودشان است. درنتیجه ارتباط زن با هر مرد دیگری و تحت هر عنوانی، حتی تصور و احتمال این امر، عاملی در عدم تمایل مرد به همسرش یا عدم ارضای درست این نیاز در او خواهد بود و مهمترین عامل در عدمحمایت مرد از مجموعه و تزلزل و ازهمگسیختگی نظام خانواده خواهد شد.
درواقع زن از مرد فقط عاملی برای ارضای غریزه جنسی خود نمیخواهد که گفته شود تعدد شریک جنسی برای زن جذابتر و مطلوبتر است. زیرا در عمق فطرت زنانه و نیاز به شریک جنسی و عاطفی، زن موجودی را میخواهد که قلب او را در اختیار داشته باشد و حامی و مدافع او باشد. برای او فداکاری کند و او را فقط متعلق به خود بداند.
بر این اساس زن در چند شوهری هرگز نمیتواند حمایت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاری یک مرد را نسبت به خود جلب کند. ازاینرو چند شوهری، نظیر روسپیگری همواره موردتنفر زن بوده است. پس چند شوهر داشتن نه با تمایلات و خواستههای مرد موافقت داشته و نه با خواستهها و گرایشهای زنان.2
هویت نسلها
یکی دیگر از مشکلات مهمی که در صورت چندهمسری برای زنان ایجاد میشود، مشخص نبودن پدر برای فرزندان و عدم تعلق عاطفی و گسست بین نسلها است. تعلق فرزند به یک پدر و ایجاد این تعلق روحی و عاطفی مهمترین عامل در مسیر رشد و شکوفایی و تربیت فرزند و جلب تلاشهای بیدریغ و ایثارگونه پدر در این مسیر است، درحالیکه در چند شوهری یا روابط آزاد جنسی، زنان هیچگاه چنین اطمینان و تعلق عاطفی ایجاد نمیشود و حتی فرزند در این وضعیت بهمرورزمان، احساس تکریم و توجه و تواضع مناسب را نسبت به فردی که گمان میرود پدر واقعی او نباشد نخواهد داشت.
ممکن است گفته شود که با تحقیقات امروزی و آزمایشهای DNA و مانند آن، این مشکل برطرف شده و پدر واقعی فرزند بهطور یقین مشخص میشود. اما نباید فراموش کرد که بااینوجود ازنظر روانی همچنان مسئله حل نشدنی است. زیرا همانگونه که دانشمندان میگویند؛ نتایج آزمایشهای تجربی صد در صد نیست و احتمال خطای انسانی یا اغراض و اهداف شخصی و دستبرد در نتایج وجود دارد. بهعلاوه هیچ قانونی نمیتواند فرد یا افرادی را ملزم به دادن آزمایشهایی اینگونه نماید و چهبسا بسیاری از مردان مایل به آزمایش دادن و پذیرش مسئولیت احتمالی فرزندان زن نباشند.
درهرحال اقناع روحی و روانی پدر و مادر و فرزند چیزی نیست که با آزمایش قابلحل باشد. زیرا فرزند میخواهد اطمینان قلبی و درونی یابد که پدر و مادر او واقعی هستند. همینطور پدر و مادر مایلاند نسبت به این امر اطمینان داشته باشند و تا زمانی که اقناع و اطمینان قلبی و درونی صورت نگیرد، به همان نسبت رابطه و پیوند عاطفی بین پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود.
مشکل اصلی تعدد شوهری زنان، این است که بنیان خانواده که بر پایه توجه و تعلق روحی کامل زن به همسر خود و دیگر افراد خانواده شکل میگیرد، بهشدت متزلزل شده و این مسئله موجب کمرنگ شدن رابطه عاطفی و تعلق روحی مردان نسبت به همسران و خانواده خود میگردد.
همچنین این موضوع موجب گسست عاطفی و قلبی بین نسلها شده، ارتباط عمیق تربیتی بین والدین و فرزندان را مخدوش مینماید و احساس درونی مردان نسبت به فرزندانشان را که عامل اصلی تلاش و کوشش و حمایتهای مالی و روحی و اجتماعی در مسیر رشد و تربیت و موفقیت آنهاست، بهشدت کاهش میدهد.
درنتیجه ازآنجاکه نیاز جنسی زنان ماهیتی فرعی و غیر اصلی در ارتباط با مردها دارد و بهعنوان اصلیترین نیاز در این زمینه مطرح نیست اسلام اجازه این امر را به زنان نداده و هرچند ممکن است در موارد معدودی این محدودیت و ممنوعیت موجب فشار و تحمیلی بر معدودی از زنان باشد، اما ازآنجاکه همواره قوانین اجتماعی و شرعی بر مبنای ضرورتهای عمومی و نیازهای حداکثری شکل میگیرد و نمیتوان به خاطر وضعیت بخش محدودی از افراد قوانین را دگرگون ساخت، به شکلی کلی و مطلق اجازه این امر از زنان سلب شده است.
حقیقتی مهم
ممکن است در برابر همه آنچه ذکر شد، گفته شود که این تصورات و جمعبندیها تنها مربوط به جوامعی است که بهطور سنتی نسبت به این مسائل حساسیت نشان دادهاند و تاکنون زمینه بروز و ظهور تمایلات طبیعی افراد بهخصوص زنان در این جوامع فراهم نشده است. درنتیجه نوعی تحمیل محیطی و فرهنگی باعث شکلگیری یک احساس کاذب در زنان شده و تعصبات نادرست فرهنگی نوعی انحصارطلبی مردانه را رقم زده است.
اما در پاسخ باید گفت که اگر اینگونه بود، در جوامع غربی که مجال چندانی برای این قبیل تأثیرات سنتی و دینی و فرهنگی باقی نمانده و چند دههای ست که به شکلهای گوناگون بیبندوباری جنسی به انواع و اقسام آن ترویج و حتی تشویق میشود و هیچ نوعی خفتگی جنسی و فطری در آنها متصور نیست، باز چند شوهری و روابط خارج از چارچوب خانواده و تنها شوهر زن، نوعی تابوی شدید و حتی در زمره امور تنفرآمیز بهحساب آمده و بههیچوجه در بدنه این جوامع موردقبول نبوده و نیست.
البته توضیح دقیق این مسئله نیازمند ارائه آمارهای خاص و بررسی شواهد و قرائن مختلف است اما کلیت این امر تقریباً حقیقتی روشن و مورد اتفاق است که توجه عاطفی و جنسی به مردی دیگر و به تعبیر رایج غربی، بیوفایی نسبت به همسر، امری کاملاً نامتعارف و مذموم تلقی میشود و حتی تبلیغات گسترده در خصوص رفتارهای زشتی نظیر سکسهای جمعی و اشتراکات جنسی بههیچوجه در فاسدترین جوامع غربی جنبه عمومی و مقبول به خود نگرفته و همواره این امر در متن شهروندان این جوامع و بهخصوص جامعه بانوان مذموم و مطرود بوده است.
نظیر همین تئوری چند شوهری در برخی جوامع کمونیستی تحت عنوان اشتراک جنسی ترویج و اجرا شد. اما تاریخ بهروشنی گواهی میدهد که این مسئله حتی در این جوامع نیز دوام نیاورد و اکنون نیز باقیمانده کشورهای کمونیستی از این نوع رفتار پرهیز و ابا داشته و از پذیرش آن سر باز میزنند. همه این موارد گواهی است بر اینکه طبیعت و فطرت زن بهخودیخود چنین امری را نمیطلبد و آن را بر خود نمیپسندد.
البته اگر ضرورتهای خاصی باعث بروز مشکلاتی حاد و فشارهایی طاقتفرسا بر زن باشد، حاکم شرع میتواند بر اساس رعایت برخی ضوابط و مقررات، زمینه جدایی زن از شوهر را فراهم کرده و بستر حل مشکل زن و راهحل برطرف نمودن نیازهای زن از طریق شوهری دیگر فراهم آید و طلاقهایی نظیر «طلاق خلع» بهنوعی راهکار این قبیل موارد بهحساب میآید.3
پینوشتها
1. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 19، ص 302.
2. همان، ص 311.
3. با استفاده از سایت: www. Pasokhgoo.ir
.
.
.
منبع: مجله دیدار آشنا