جوانه های فردا

  • 7305
  • 123 مرتبه
دو رکعت حواس‌پرتی

دو رکعت حواس‌پرتی

1400/08/06 01:59:31 ب.ظ

بدم می‌آید از این آدم‌هایی که بیخودی حواس آدم را پرت می‌کنند... همین‌جوری جفت‌پا می‌آیند وسط تمرکز آدم. خب الآن چه وقت گل زدن بود؟ یک خورده ملاحظه هم خوب چیزیه!

خدا هم بااین‌همه قدرتش چی می‌شد یک مقدار توانایی چشم را برای گردش به اطراف به‌صورت درجا، بیش‌تر می‌کرد؟

ـ اهدنا الصراط المستقیم...

کی بود گل زد؟! این گزارشگر هم که آن‌قدر داد می‌زند، آدم اصلاً حرف‌هایش را نمی‌فهمد.

ـ انعمت علیهم...

اصلاً این چیزها را ولش کن. فوتبالیست هم نشدیم که لااقل برای خودمان یک کسی باشیم.

ـ غیرالمغضوب علیهم...

ای‌بابا نمی‌گذارند نمازمان بهمان بچسبد...

چی چی رو آفساید بود؟! الهی بگم خدا این کمک‌داورهای «حق‌کش» را به زمین گرم بزند که نه اعصاب برای تماشاچی و تیم و بازیکن می‌گذارند و نه حواس‌جمع برای کسی که نماز می‌خواند!

ـ و لا الضّالّین...

ای‌بابا... اصلاً الآن چه وقت نمازخواندن بود؟! خب می‌گذاشتم بین دونیمه یا اصلاً برای بعد از بازی! آن‌وقت این صحنه نادر را از دست نمی‌دادم. مگر سالی چند بار پیش می‌آید که یک تماشاچی بپرد وسط زمین فوتبال و کمک‌داور را بگیرد زیر چک و لگد؟! اصلاً ولش کن؛ نمازم را بخوانم بهتر است...

ـ سبحان ربّی العظیم و بحمده...

قبل از این بازی تیممان چند امتیازه بود؟! اگر ببازیم بد می‌شودها... فاصله‌مان با رقیب سنتی‌مان خیلی زیاد نیست.

ـ سمع الله لمن حمده...

راستی یادم باشد الباقی نمازم را با تمرکز کامل بخوانم. پس‌فردا چک دارم، حسابم هم خالی خالی... برگشت نخوره بدبخت بشم؟ خدایا نوکرتم سه چهار میلیون برسون که آبروم در خطره...

ـ سبحان ربّی الاعلی و بحمده...

چی شد؟! گل خوردیم؟!

صد دفعه هوادارها اعتراض کردن که مربی این دروازه‌بان رو توی ترکیب نگذاره‌ها؛ گوش نمی‌ده که...

ـ الله‌اکبر...

چه خوب شد زود سر از سجده برداشتم. تصویر آهسته گل رو گذاشتن. آه آه آه... اینم گل بود خوردی؟! حیف چهارصدمیلیونی که برای این فصل گرفتی.

ـ سبحان ربّی الاعلی و بحمده...

اصلاً این چیزها برای آدم نون و آب نمیشه. همون بهتر که نرفتم فوتبالیست بشم!

ـ بحول الله و قوته...

شیطان هم عجب لامذهبی‌ست‌ها! لاکردار ببین چه جوری هوش و حواس آدم را پرت می‌کنه!

ـ بسم الله الرحمن و الرحیم...

وایسا یک تمرکز پدرومادردار بگیرم که دهن مَهَنِ ابلیس را صاف کنم تا بفهمد تمرکز یعنی چی؟!

ـ و ایّاک نستعین...

هر هر هر... تا اینجایش که به خیر گذشت. به این میگن حضور قلب! اصلاً بوی دماغ‌سوختگی شیطان دارد میاید.

ـ الله الصمد...

هی می‌خوام تمرکزم را رها نکنم، این گزارشگر بازی نمی‌گذاره... همچنین اسم این بازیکن رو غلیظ میگه، انگار روی زمین همین یک نفر مانده که این‌جور با آب‌وتاب اسمشو میاره. بابا ما خودمون BBC فارسی هستیم؛ آمارش رو داریم! همین هفته پیش بود که توی یه پارتی... لا اله الا الله! نمی‌گذارند که نمازمان را عین آدم بخوانیم...

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته...

آخیش راحت شدم، به این میگن حضور قلب!

 

 

منبع:مجله دیدار آشنا