آنچه یک دانشجو باید بداند
  • 7410
  • 110 مرتبه
لوتر و حکم ترور افراطیون

لوتر و حکم ترور افراطیون

12/18/1400

«کاش لوتر هرگز پیر نمی‌شد»

«کاش لوتر هرگز پیر نمی‌شد» این جمله‌ای است که نه‌تنها ویل دورانت بلکه بسیاری از اصلاح‌طلبان اومانیست بر زبان می‌رانند. (1) این گروه با بهره‌گیری از شیوه‌ها و شعارهای دوران حرکت اجتماعی لوتر به مبارزه با مبانی دینی و ساختارهای دینی برمی‌خیزند و با ژستی «لوتر مابانه» خواستار تغییر و تحول در آموزه‌های دینی و توسعه اباحه گری در جامعه می‌شوند. در برخورد با قشر جوان و در نوشتارها و سخنرانی‌های خود هرگز به پیامدهای شعارها و شیوه‌های لوتر و موضع‌گیری‌های دوره پایانی حرکت اجتماعی از سوی لوتر اشاره نمی‌کنند و تنها با جملاتی چون «بازگشت روحیه رهبانی گری و کلیسایی به لوتر در آخر عمر» به‌سرعت از این بخش از زندگی وی می‌گذرند و تاریخ را تحریف‌شده و بریده به نسل کنونی منتقل می‌کنند.

دوره رویکرد اجتماعی لوتر؛ یعنی دوره تأسی و تأثیرپذیری روشنفکران و اصلاح‌طلبان اومانیست، آکنده از شعارها و شیوه‌های «تطبیق دادن دین خدا بر امیال نفسانی» و چگونگی برخورد با نظام روحانیت و ساختارهای مذهبی با شعارهای فریبنده است. نگاهی کوتاه و گذرا به این شیوه‌ها و شعارها در دوره نخست، موضع‌گیری‌های لوتر نسبت به پیامدهای آن را در دوره پایانی، یعنی دوره مسکوت نهاده شده از سوی شیفتگان لوتر نمایان‌تر می‌سازد.

یکی از شیوه‌های لوتر برانگیختن احساسات مردم با شعارهای احساسی و همسو جلوه دادن خود با خواسته‌های مردم از هر قشر و صنف با هر انگیزه دینی و غیردینی بود. ویل دورانت این مؤلفه را محورترین رمز پیروزی لوتر برمی‌شمارد و می‌نویسد:

«بدون شک لوتر درست تشخیص داده بود که احساسات بیش از استدلال، اهرم تاریخ است.» (2)

ویل دورانت در جایی به ناکارآمدی لوتر در بنیان‌گذاری حرکتی معقول اشاره می‌کند که بی‌شک این حرکت ریشه در موج جامعه و روح ستیزه‌جویی وی دارد.

«لوتر اندیشه نیرومندی داشت ولی عوارض جوانی و طبع پیکارجویی وی مانع از آن بودند که از هوش و اندیشه توانای خویش برای بنیان‌گذاری حکمتی عقلی یاری جوید.» (3)

یکی از شیوه‌های روان‌شناختی لوتر، معرفی خود به‌عنوان «نماد مردم» بود. این مقوله تا حدودی درست بود چراکه آموزه‌ها و تعالیم لوتر به‌گونه‌ای جهت داده شده بود که بی‌دین و دین‌دار، مؤمن و فاسق، آزادانه در محدوده قدرت وی مقاصد خود را ادامه می‌دادند. لوتر در راستای نشان دادن خود به‌عنوان یکی از مردم همواره بر کوچکی خود در شعارهایش تکیه می‌کرد. ویل دورانت در این خصوص می‌نویسد:

«در سال‌های میانه عمر، نمونه مردم‌داری و نشاط بود و یار و غمخوار نیازمندان به شمار می‌رفت. در این هنگام، وی مردی فروتن بود و دهقان زادگی خویش را هنوز به یاد داشت. فروتنی وی به حدی بود که چاپ مجموعه مقالات خود را ناچیز شمرد و از مردم درخواست کرد تا به‌جای آن‌ها «کتاب مقدس» را مطالعه کنند. وی پیروان خود را از استفاده نام «کلیسای لوتری» بازمی‌داشت.» (4)

از دیگر شیوه‌های لوتر که ریشه در مطالعات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی وی داشت سخن گفتن با مردم به شیوه عامه‌پسند بود. لوتر در این سخنرانی‌ها در راستای استحکام جایگاه اجتماعی و مهم جلوه دادن خود در نزد مردم، همواره چنان وانمود می‌کرد که دشمنانش برای جلوگیری از اقدامات اصلاح‌طلبانه وی و به دنبال نقطه‌ضعف پیدا کردن از او، وی را همیشه زیر ذره‌بین قرار می‌دهند. ویل دورانت می‌نویسد:

وقتی موعظه می‌کرد، با زبان شنوندگان سخن می‌گفت، شوخی‌های وی روستامنشانه و ناهنجار بودند، مثلاً می‌گفت: «دشمنانم چنان بر کارهای من چشم دوخته‌اند که هرگاه در ویتنبرگ بادی از من رها شود، آن‌ها بوی آن را در دم احساس خواهند کرد.»

ترویج اباحه گری و عدم سخت‌گیری در خصوص مسائل دینی و اخلاقی یکی دیگر از شیوه‌های روان‌شناختی لوتر برای جذب مردم بود. لوتر همواره بر «شادابی» مردم تأکید و از اختلاط «دختران و پسران» استقبال می‌کرد. (5)

ویل دورانت در خصوص «تساهل و تسامح» لوتر می‌نویسد:

لوتر در مسائل اخلاقی سخت‌گیر نبود و می‌گفت: «خدای مهربان مایل است که ما بخوریم و بیاشامیم و خوش باشیم» «من خوشی را هر جا که باشد می‌جویم و قبول می‌کنم. خدای را شکر که ما اکنون می‌توانیم با وجدان آسوده خوش باشیم» لوتر پیروان خویش را اندرز می‌داد که روزهای یکشنبه بزمی بیارایند و رقص و پای‌کوبی کنند. وی تفریح را تجویز می‌کرد، شطرنج‌باز ماهری بود و ورق‌بازی را تخلف بی‌ضرری برای افراد نابالغ می‌دانست. رقص را وسیله آبرومندی برای آمیزش و آشنایی پسران و دختران جوان در محیط سالم می‌شمرد و می‌گفت: «من نیز مایلم در مجالس رقص شرکت کنم ولی می‌ترسم که در این صورت جوانان دیوانه‌وار بر گرد خویش نچرخند.» (6)

یکی دیگر از اندیشه‌های لوتر که برای همه ادیان و مذاهب و حتی گروه‌های ملحد جذابیتی خاص داشت. تأکید لوتر به حل اختلافات با «گفت‌وگو و مناظره» و پرهیز از خشونت بود. ویل دورانت می‌نویسد:

در ژانویه 1521 نوشت: «هیچ‌گاه با زور و کشتار از انجیل دفاع نخواهیم کرد.» (7)

لوتر در مقطعی با ژستی «انسان دوستانه» و «نفی خشونت» بر حکم اعدام خط بطلان کشید. ویل دورانت در این زمینه، می‌نویسد:

«در سال 1530 نیز توصیه کرد که کیفر کفرگویان از اعدام به تبعید کاهش یابد.» (8)

اما آیا لوتری که در سال 1524 جامعه رهبانی کلیسا را کنار زد و در سن چهل‌ودوسالگی با راهبه‌ای 26 ساله که توسط وی از رهبانی گری به جامعه بازگشته بود ازدواج کرد پای بند همان شعارهایی بود که مردم را به آن دعوت می‌کرد یا نه پرسشی است که باید در لابه‌لای سخنان تاریخ نویسان آن را جست‌وجو کرد. ویل دورانت در بیان شخصیت دوگانه لوتر به سه مؤلفه فکری وی مانند «عقیده به جامعه چندصدایی»، «دعوت به تحمل‌پذیری»، «موافق با تساهل و تسامح» اشاره می‌کند که خود به آن‌ها در عمل وفادار نبود. وی می‌نویسد:

«خطاها و کوتاهی‌های لوتر از دیدگان ما پنهان نمی‌مانند، او از فروتنی دم می‌زند، اما خود مغرور است; به اصول لایتغیر می‌تازد ولی خود به اصولی عقیده دارد که لایتغیر است و مخالفان را سخت به باد دشنام می‌گیرد; به موهوم پرستی می‌خندد لیکن خود پایبند خرافات است، نابردباری را نکوهش می‌کند اما خود در عمل هیچ تساهل نمی‌شناسد: مجموع این صفات نشان می‌دهد که لوتر نمونه استحکام و تقوا نیست، بلکه مردی است چون طبیعت متغیر که با آتش جنگ گداخته شده است.» (9)

لوتر هر کس که بود و با هر انگیزه‌ای، چه اصلاح گری در اصلاح کلیسا و مسیحیت تحریف‌شده و چه عقده‌گشایی برعلیه کلیسا و مسیحیت، واژه‌هایی چون «تحمل‌پذیری»، «آزادی اندیشه»، «گفت‌وگو»، «پرهیز از خشونت»، «تساهل و تسامح در دین»، «اختلاط دختران و پسران»، «موج‌سواری بر احساسات مردم»، «کوچک جلوه دادن خود در برابر مردم» و «ایجاد جامعه چندصدایی» را به شاگردان و مریدان خود در عرصه‌های آینده آموخت.

شیفتگان لوتر در طول عصرهای مختلف، به‌ویژه چند سال اخیر در ایران همواره بر شعارها و شیوه‌های لوتر تکیه می‌کنند، اما این‌که چرا اینان به بخش پایانی زندگی لوتر و پیامدهای دهشتناک شعارهای وی برای مذهب و مردم اشاره نمی‌کنند سخت قابل‌تأمل است.

لوتر پس از زمانی دریافت که شعارها و شیوه‌های وی در برخورد با مذهب و مردم نه‌تنها به نفع مذهب و مردم نخواهد بود بلکه موجب نابودی مذهب و حاکمیت فضای هرج‌ومرج بر «جامعه مردمی» خواهد شد.

فضای تساهل و تسامحی که لوتر بر جامعه مسیحیت حکم‌فرما کرده بود، نخست مسیحیت را در مقابل یهودیت شکننده کرد. کار به جایی رسید که لوتری که روزی حاضر به اعدام مخالفین نمی‌شد بلکه از زندانی شدن آنان صرف‌نظر و به تبعید آنان بسنده می‌کرد. فرمان قتل یهودیان را صادر کند. ویل دورانت فتوای لوتر درباره یهودیان را چنین می‌آورد:

«آنان را با گوگرد و زفت آتش زنید و هرگاه از دستتان برآید، آتش جهنم بر سرشان فرود آورید... و این را برای نحیلیل خداوند ما و مسیحیت انجام دهید تا خدا بداند که ما به‌حق مسیحی هستیم. خانه‌های آنان را خرد و خراب کنید... کتاب‌های دعا «تلمود» ها را و حتی «کتاب مقدس» شأن را از آنان بگیرید، ربیع‌های آنان را ولو به قیمت مرگشان از تعلیم بازدارید، معابر و راه‌ها را به رویشان ببندید، آنان را از رباخواری بازدارید و همه پول و ذخایر نقره و طلایشان را از آنان بازستانید و هرگاه این اقدامات کفاف نکردند آنان را چون سگان درنده از خاک آلمان برانید.» (10)

ویل دورانت یکی از عوامل دستور این برخورد خشونت‌آمیز با یهودیان را، رویکرد مسیحیان به برخی از دستورات یهودیت، به دنبال ایجاد خلائی بود که خود لوتر در آیین مسیحیت ایجاد کرده بود و دین مسیحیت را به دین دنیایی مبدل ساخته بود. وی می‌نویسد:

«لوتر گویا دریافته بود که آیین پروتستان با القای رهبانیت و تجرد راهبان، با تجلیل عهد قدیم «کتاب‌های انبیا» و مزامیر داود و با اتخاذ محدودیت‌های جنسی شدیدتری نسبت به محدودیت‌های آیین کاتولیک پاره‌ای از جنبه‌های یهودیت را به آیین مسیح بازمی‌گرداند.» (11)

لوتر که در آغاز راه اصلاح‌طلبی خود از «پاپ» و «کلیسا» به زشت‌ترین تعابیر یاد می‌کرد و نابودی پاپ دعای هرروزش به شمار می‌رفت. شعارها و شیوه‌هایش چنان هرج‌ومرجی را در محدوده قدرتش و جهان مسیحیت ایجاد کرده بود که به‌سوی کلیسا بازگشت و خواستار «محوریت» می‌شد که مردم به آن تمسک جویند.

ویل دورانت می‌نویسد:

«لوتر که از سرزنش‌های کلیسای کاتولیک که او را بانی هرج‌ومرج در شئون اخلاقی و عقیدتی می‌دانست، یکه خورده بود با کلیسا هم‌آواز شد و برای حفظ نظم اجتماع خواستار پایان بحث و تثبیت یک مرجع مقتدر به‌عنوان «ستون ایمان» شد.»

هرچند که لوتر این مرجع و محور را «کتاب مقدس» خواند نه کلیسا، اما به‌هرحال، به این باور دست یازید که جامعه بدون محور و مرجع به هرج‌ومرج کشیده می‌شود.

پیامد فضای «چندصدایی» در جامعه و «آزادی اندیشه» «قرائت‌های» متفاوتی را از مسیحیت به تصویر کشید به‌گونه‌ای که نه‌تنها «مسیحیت» هویت مستقل خود را از دست داده بود. بلکه هر فردی به خود اجازه می‌داد که انجیل را به مذاق و مشرب خود تفسیر کند. لوتر مجبور به مرزبندی بین «مسیحیت خودی» از «مسیحیت غیرخودی» که آمیزه‌ای از باورهای دیگران شد و آنانی که برداشت‌های خاص خود را به «مسیحیت» تحمیل می‌کردند به باد انتقاد گیرد. ویل دورانت می‌نویسد:

لوتر اکنون درباره لزوم «مبانی استوار ایمان و اصول جزمی مشخصی که مسیحیان برای آن زندگی کنند و در راه آن جان سپارند»، با کلیسای کاتولیک هم‌آواز گشته بود. همچنان که انقسام تضعیف‌کننده مسیحیت به شاخه‌های گوناگون، در قرون نخستین میلادی، کلیسا را بر آن داشت که اصول ایمان و معتقدات خویش را مشخص کند و هواداران عقاید ناسازگار را از خود براند، کشاکش فرقه‌های تازه که درنتیجه اعتقاد به آزادی اندیشه و وجدان در جرگه پروتستان‌ها پدید آمده بود، لوتر را قدم‌به‌قدم از بردباری به‌سوی اصول جزمی سوق داد. وی نگرانی خویش را از تشتتی که در جرگه پروتستان‌ها افتاده بود، چنین ابراز داشت: «هرکسی اکنون به خود جرئت می‌دهد که انجیل را موشکافی کند ابلهان و سوفسطاییان کودن همگی عالم الهیات گشته‌اند.» (12)

کار لوتر به‌جایی رسید که دستور ترور اصلاح‌طلبان افراطی و بدعت‌گذاران را صادر کرد. ویل دورانت می‌نویسد:

«در تفسیری که در سال 1530 به مزمور هشتاد و دوم نوشت، به مقامات دولتی سفارش کرد که همه بدعت‌گذارانی را که مردم را به فتنه و آشوب و سلب مالکیت خصوصی وا‌می‌دارند و همچنین «کسانی را که عقایدشان با موازین ایمان مغایرت دارد... ازجمله آنانی را که منکر الوهیت مسیح‌اند» نابود کنند.» (13)

برخورد مارتین لوتر با اندیشه‌های «وارداتی» به‌جایی رسید که ویل دورانت می‌نویسد:

«تضییقات دینی در سرزمین‌های پیر و لوتر به آنجا رسید که زباستیان فرانک گفت: آزادی اندیشه و گفتار در میان ترکان عثمانی بیش از ایالات تابع لوترات و لئو بود، پیرو تسوینگلی مانند کارلشتات لوتر را پاپ تازه خواند.» (14)

خلاصه آن‌که آنچه که امروز در بستر اندیشه و اخلاق جامعه می‌گذرد، همان شعارها و شیوه‌های مارتین لوتر در دوره نخست زندگی اوست. در این خصوص، می‌توان گفت: منادیان این شعارها یا از پیامدها و موضع‌گیری‌های لوتر پس از دوران نخست غافل‌اند که باید بر این ناآگاهی تأسف خورد و یا این‌که آگاه هستند و جرئت بازپس‌گیری شعارهای خود را ندارند که باید نام دیگری بر اینان نهاد...


پی‌نوشت‌ها:

1 الی 14- ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 6، اصلاح دینی، ص 500 / ص 498 / ص 498/ ص 497 / ص 497 / ص 498 / ص 499 / ص 499 / ص 496 / ص 500 / ص 500 / ص 501 / ص 501 / ص 502

 

 

منبع: مجله دیدار آشنا