این روزها با تحولاتی که در جهان اسلام رخ نموده است، نام و یاد (سید موسی صدر) بیشتر فکر و گوشمان را مینوازد. تحولات لیبی بهانهای شده است برای کنار گذاشتن سیوچند سال بی خیالیمان در فراق مقتدایی که مبارزه را به فرزندان خمینی در لبنان آموخته بود.
نوشته زیر اشاراتی است کوتاه، اما مستقیم درباره این شخصیت برجسته مظلوم جهان اسلام.
زمانی که شهردار جدیده بودم و به کار وکالت و رسیدگی به مسائل حقوقی شهروندان اشتغال داشتم به خاطر پیگیری کار اداری اسقف به کاخ ریاست جمهوری میرفتم. روزی به امام صدر برخوردم. او با این که برای اولین بار مرا میدید مرا به گرمی در آغوش گرفت و گفت: من تو را از خودت بهتر میشناسم! شیعیان ساکن در برج حمود (منطقه مسیحی) به من گفتهاند تو چگونه آنها را مانند فرزندان خود حمایت میکنی و میانان ها و یک مسیحی مارونی فرق نمیگذاری.
سپس شروع کرد به نام بردن از خانوادههای شیعه آن مناطق و یکایک ایشان را درست میشناخت. او ادامه داد: ما همه باید دست به دست هم بدهیم و باهم برای خدمت مشترک به نزدیکی بین مذاهب و ایجاد زمینه زندگی مشترک میانان ها تلاش کنیم.
چند روز بعد ناگهان کلیسای مارمارون در بوشریه سرقت شد و به آتش کشیده شد. درحالیکه بر تخته سیاه مدرسه کلیسا، عبارت (لا اله الا الله) را نوشته بودند. این حادثه فضای بسیار مسمومی علیه شیعیان و مسلمانان ایجاد کرد و منطقه را متشنج ساخت. پس از آن امام صدر با من تماس گرفت و از من خواست در سد بوشریه (منطقه مسیحی) و در محلی که قرار بود مسجد بسازند به دیدارش بروم.
آنجا در حضور جمعیت فراوانی از شیعیان چنین گفت: امروز میخواهیم پول جمع کنیم، اما هرچه جمع شود برای ساختن این مسجد و این کلیسای مارمارون نصف میکنیم!
این کار هوشمندانه او مرهمی بر زخم مسیحیان بود و به سرعت ارامش را به منطقه بازگرداند. چند وقت بعد معلوم شد کسی کهان کار را کرده بود، یک مسیحی بوده که میخواسته فتنه درست کند.
ارتباطها و تماسهای ما ادامه یافت تا این که من برای نمایندگی مجلس از آن منطقه نامزد شدم. تمام اهالی شیعه منطقه دوروبرم جمع شدند و از من حمایت کردند و امام صدر مرا نامزد شیعیان در منطقه نامید و همین باعث شد تا با رأی بالایی به عنوان کاندیدای مستقل به مجلس بروم و به عنوان رییس تجمع نمایندگان جدید انتخاب شوم.
پس از آن بود که یکبار امام صدر را برای شام به خانهام دعوت کردم و بسیاری از نمایندگان مستقل هم جمع بودند. یادم هست همسرم نادیا، تابلوی صلیب را بالای در ورودی قرار داده بود. امام صدر که آمد مرا صدا زد و از عکاسها خواست از ما زیر صلیب عکس بگیرند. و بعد شروع کرد درباره نزدیکی بین اسلام و مسیحیت برای نمایندگان مجلس صحبت کردن و آیاتی از قران برایشان تلاوت کرد.
چندی بعد مطلع شدم که ایشان قرار است در کلیسای پدران کبوشی سخنرانی کند. سخنرانی معروف و تاریخی با عنوان (ادیان در خدمت انسان) که برای نخستین بار در تاریخ کلیسا، یک روحانی مسلمان در روز یکشنبه در محراب کلیسا برای مسیحیان موعظه کرد و عکس ایشان به شکل گسترده منتشر شد.
من با او به آنجا رفتم. هنگامی که سخنرانی تمام شد و میخواستیم برگردیم یکی از کشیشها دستم را گرفت و گفت: این انسان امتداد روح مسیح است.
همواره در جلسات و گفت وگوهایمان احساس میکردم او بسیار روح بزرگی دارد و در اوج است و در او تعصب نیست و بین انسانها تفاوت قائل نیست. در سینه، قلبی آکنده از محبت و برادری و بزرگواری و وطندوستی دارد؛ همان طور کهان پدر روحانی به من گفته بود و به این دلیل معتقدم مسیحیان هم همان قدر با فقدان او ضرر کردند که شیعیان.
*
حجتالاسلاموالمسلمین شیخ محمدرضا نعمانی، شاگرد خاص و دستیار شهید آیت الله سید محمدباقر صدر گفتهاند که در حضور ایشان بحث پسر عموی ایشان جناب امام موسی صدر شد. بعد از آن جناب حجتالاسلاموالمسلمین آقای حاج شیخ احمد انصاری قمی که از افاضل نجف اشرف بود نقل کردند: برادر همسرم، فرزند آیت الله نجفی همدانی مفقود شد و ما هیچ راهی و خبری از او نداشتیم که ایا زنده است و یا مرده. پس به ما گفتند که زنی در کوفه از گمشده خبر میدهد. به سراغان زن رفتیم و طبق معمول یک درهم به او دادم و گفتم: گمشده ما را پیدا کن.
اسم او و مادرش را پرسید، پس از حسابی که داشت، گفت: این گمشده شما زندانی و سالم است و به همین زودی آزاد میشود.
همین طور هم شد. در روز ششم آبان 1357 که زندانیهای قصر و اوین آزاد شدند، او هم آزاد شد. پس من به فکر امام موسی افتادم و باز به آن زن مراجعه کردم. یک ربع دینار خواست، به او دادم. مانند سابق از اسم او و مادرش پرسید و بعد حساب کرد و گفت: این گمشده شما در یکجا مانند یوسف صدیق زندانی و سالم است و هیچ راهی با خارج برای او نیست. و از خارج هم هیچ ارتباطی با او ممکن نیست. لیکن در یک تحول جهانی آزاد خواهد شد.
امام موسی صدر میگوید: تنها کسانی آزادی انسان را محدود میکنند که به فطرت آدمی کافر باشند. فطرت الهیای که انسان بر آن خلقشده و پیامبر باطنی و درون انسان است...1
آزادی برترین ابزار برای بهره وری از نیروهای وجودی انسان است. آدمی در جامعهای که آزاد نباشد قدرت خدمت ندارد و اگر آزادی نداشته باشد، نمیتواند تمام نیروهای خویش را به کار گیرد و همه موهبت را پرورش دهد. پس آزادی بهترین وسیله برای به کارگیری نیروهای درونی فرد در خدمت جامعه و نشانه احترام به کرامت انسانی و خوشگمانی به انسان است. درحالیکه فقدان آزادی نشانه بدگمانی به انسان و کاستن از کرامت اوست.2
مرحوم آیت الله احمدی میانجی روزی در خواب، سالها پس از ربوده شدن امام موسی صدر مشاهده کرد که آن عزیز بازگشته است. با شادمانی به ایشان اظهار داشته بود: خدا شما را برای ما ذخیره کرده است، اگر شما نیز در اجتماع بودند شاید قدرتان شناخته نمیشد. خدا شما را حفظ کرده است تا روزی به درد اسلام بخورید.
رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (رحمهالله) فرمودهاند: آقای صدر یک مردی است که من میتوانم بگویم او را بزرگ کردهام و به منزله یک اولاد عزیز است برای من، و من امیدوارم که ان شاءالله ایشان با سلامت برگردند به محل خودشان و بسیار مورد تأسف است که ایشان را ما الان نمیبینیم در بین خودمان.
وقتیکه یاد تو در دل مینشیند، دل به احترام حضورت تمام قد میایستد و خیال به امامت سبز نگاهت قامت میبندد. مردی بدین شکوه، مردی نستوه که رد پای نگاهت مرد آفرین و فتوت زاست. تو هزار پرسش بیپاسخی و هزار حیرت بی انجام که آینهها را مبهوت خویش کردهای. چگونه دریایی در دلی سکنی گزیده است و چگونه اقیانوسی در نگاهی موج می زند.
موسای عصر ما، قصر هزاران فرعون را سپاه ترکان تو درهمشکسته است. مسیح تر از تو کیست در این جهان یهودایی و احمدیتر از تو کیست در این دنیای بولهبی؟
من جای پای مهر و صفایت را در کوچه کوچه لبنان در خانه خانه بیروت، به چشم دیدهام و دیدهام که مردم لبنان، فرزانگان مردم لبنان، گرد عبور خاطرهات را بر چشمهای منتظر خویش سرمه میکنند. من دیدهام که مادران عرب تو را از فرزندان خویش دوستتر میدارند و کودکان، نگاه پدرانه و دستهای مهربانت را بر بوم رؤیاهای آبی خویش ترسیم میکنند و دختران به شولای اسمانیت تبرک میجویند و مردان تو را اسطورهای پرستیدنی میشمارند.
ای مردترین، مرد روزگار! تویی که زمین برایت زندان مینمود و جهان چون کفش کوچکی بر پاهای مردانهات تنگی میکرد. در حیرتم که چگونه میلههای زندان را تاب می اوری و شکوه نمیکنی، اما... اما... موسی ترین کلیم! یقین دارم که روزی از طور بازخواهی گشت و بر صدر خواهی نشست. یقین دارم که با مسیح دوباره ظهور خواهی کرد و به امامت مهدی موعود، قامت خواهی بست. (یرونه بعیداً و نریه قریباً)
سید مهدی شجاعی
پینوشت:
(1) (اندیشه ربوده شده)، مجموعه جملات امام موسی صدر، ص 327.
(2) همان، ص 326.
رد پای نگاهت مرد آفرین و فتوت زاست. تو هزار پرسش بیپاسخی و هزار حیرت بی انجام که آینهها را مبهوت خویش کردهای. چگونه دریایی در دلی سکنی گزیده است و چگونه اقیانوسی در نگاهی موج می زند.
موسای عصر ما، قصر هزاران فرعون را سپاه ترکان تو درهمشکسته است. مسیح تر از تو کیست در این جهان یهودایی و احمدیتر از تو کیست در این دنیای بولهبی؟
منبع: مجله امتداد