امید های آینده

در نیمه باز و دستی گشوده ویژه

خورشید در وسط آسمان جلوه می کرد. هیاهوی شهر پشت دیوارهای نه چندان پهن کاه گلی اتاق مانده بود. زمان در چهار دیواری، متین و آرام می گذشت. امام در میان اتاق نشسته بود و مردم گرداگردش بودند. حرف ها در اتاق می چرخیدند و مسیرشان را به مقصد زود می جستند. در اتاق باز شد. مرذی سلام کرد و دو زانو نزدیک امام نشست. بازوها را به هم نزدیک کرده بود؛ انگار که بخواهد نزدیک امام خود را گرم کند.

این همه وسعت روح؟ ویژه

ایستاده اید دم در و حسابی توی فکر هستید. خطوط چهره تان نشان از غمی فراوان دارد. دلم آب می شود از دیدن این خطوط. تک سرفه ای میکنم تا متوجه حضورم شوید. برای احوال پرسی از فرزندتان آمده ام. مثل اینکه بیماری اش سخت شده است. سرتان را بالا می گیرید و می بینید مرا.

امیر راز / مهمانی ویژه

خوابش نمی برد. به او فکر می کرد؛ به مهمانی فردا. از مدت ها قبل دوست داشت که روزی، او را مهمان خانه اش کند؛ اما در تصمیمش مردد بود. شک داشت که او با این همه کار و گرفتاری، دعوتش را می پذیرد یا نه. از وقتی فهمید که او دعوت دوستش را قبول کرده، امیدش بیشتر شد. با خوشحالی، موضوع را با همسرش در میان گذاشت. او نیز که در ابتدا تعجب کرده بود، پذیرفت و بعد با تعجب گفت: «امّا ما که در خانه هیچ نداریم. اصلاً مگر خلیفه مسلمین، دعوت آدم های فقیری چون ما را می پذیرد»؟ او زیر لب گفت: «شاید بپذیرد». زن نگاهش را به چشمان مرد دوخت: «در این شرایط که هیچ در خانه نداریم، چگونه خلیفه را مهمان کنیم»؟

فکر کن روز عاشورا بودی! ویژه

دشمنان امام حسین نماز می‏ خواندند، روزه می‏ گرفتند، ولی به هیچ دردی نمی‌خورد! امام حسین روز عاشورا دو مرتبه سخنرانی کرد که در تاریخ هست. مرتبه دوم که آمد صحبت کند، تا شروع کرد، لشکر شروع کردند به های‌وهوی و جنجال کردن. هلهله کردند که حرفش را گوش نکنند. حضرت به آن‏ها خطاب کرد: وَیلَکُم مَا عَلَیکُم أن تَنصِتُوا إلَیَّ فَتَسمَعُوا قَولِی؛ وای بر شما! چرا ساکت نمی‏ شوید که حرف‏ های مرا گوش کنید؟! سر وصدا، جار و جنجال راه انداختید که حرف‏ های مرا گوش نکنید؟! اگر حرف مرا گوش کنید شما را هدایت می‌کنم و اگر نشنوید، همه‌تان گناهکار خواهید بود.

آن شمشیر که انداخته شد ویژه

شریک بن اعور از شیعیان راستین بود و از بزرگان بصره، که به تازگی همراه عبیدالله بن زیاد به کوفه آمده بود. عبیدالله، حاکم جدید کوفه می خواست به عیادت شریک بیاید. شریک، مسلم بن عقیل را پیغام فرستاد: این فاجر، امشب از من عیادت می کند؛ وقتی آمد و نشست، او را بکش...

امین آمنه ویژه

آمنه به آینه نگریست و سپس برق چشمانش از پشت پرده بر روی پیشانی درخشان شویش افتاد. پیشانی زن نیز لحظه به لحظه نورانی تر می شد و آینه درخشندگی آن را صدچندان می کرد. داشت کم کم باورش می شد نوری که عبداللّه گفته بود از پدرانش به وی ارث رسیده، در حال ظاهر شدن در چهره اوست. آینه آنقدر نورانی شده بود که آمنه دیگر خودش را نمی دید،...

دو الگوی ناب و شایسته اما هنوز ناشناخته ویژه

حضرت علی اکبر و حضرت قاسم علیهماالسلام، به عنوان تجلی عینی فضیلت ها و مکارم اخلاقی، بهترین الگوهای نسل جوان هستند و جوانان می توانند باورهای ذهنی و امیدهای نویدبخش خود را در این آیینه های اخلاص مشاهده و به ایشان اقتدا کنند. نسل نوخاسته، به طور فطری به چنین وجودهای مبارکی نیاز دارد و نمی تواند بی آنان به قله های کمال گام نهد. نسل جوان ما در جست وجوی تندیس حقیقت است تا از این رهگذر، به آرمان های عالی خود جامة عمل بپوشاند و در پی قهرمانی دوست داشتنی است تا اخلاق خویش را براساس رفتار او تنظیم کند.

عصر عاشورا ویژه

پیغمبر خورشید و باران ویژه

پیغمبر خورشید و باران چند گفتار از مقام معظم رهبری درباره سیره نبوی امروز امت اسلام و ملت ما بیش از همیشه به پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) خود نیازمند است؛ به هدایت او، به بشارت و انذار او، به پیام و معنویت او، و به رحمتی که او به انسان ها درس و تعلیم داد. ناخن های ما را بگیر! بعد از اسلام، گاهی مسلمانان سر قضیه ای، از روی غفلت و یا جهالت، جمله ی اهانت آمیزی به پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله) می گفتند؛ حتی یک وقت یک نفر از همسران پیامبر- جناب زینب بنت جحش که یکی از امهات مؤمنین است- به پیامبر عرض کرد که تو پیامبری، اما عدالت نمی کنی! پیامبر لبخندی زدند و سکوت کردند. او توقع زنانه ای داشت که پیامبر آن را برآورده نکرده بود؛ که بعداً ممکن است به آن اشاره کنم.