او امیرمؤمنان، سرور اوصیا و به فرمان خدا و تصریح پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله)، نخستین جانشین رسول خداست. خداوند در قرآن کریم، بهصراحت از عصمت و پیراستگی آن بزرگمرد سخن گفته است.
امام علی (علیهالسلام)، از کودکی در دامان رسول خدا (صلیالله علیه و آله) پرورش یافت و از سرچشمه زلال هدایتش بهرهمند شد. او شاگردی وفادار و برادری پاکسرشت برای رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و نخستین کسی بود که به پیامبر اسلام ایمان آورد و با او نماز خواند. آن حضرت، صادقانه در راه پروردگار خویش فداکاری کرد و در راه پیشبرد رسالت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله)، از خود جانفشانی نشان داد. حضرت علی (علیهالسلام)، تجسم کامل حق بود؛ بیآنکه ذرهای پا از آن فراتر نهد یا بهقدر سر مویی از مسیر آن خارج شود.
ضراربنضجرة کنانی، در مجلس معاویه بهگونهای ویژگیهای امام علی (علیهالسلام) را بیان کرد که معاویه و حاضران را به گریه انداخت. ضرار گفت: «به خدا سوگند! [علی] مردی بسیار دوراندیش و نیرومند بود. گفتارش جداکننده حق از باطل و قلمش عین دادگری بود. علم و دانش از پیرامونش میجوشید و حکمت برین با زبان او سخن میگفت. از دنیا و زرق و برقهایش متنفر و با تاریکی و وحشت شب، مأنوس بود. از بیم خدا بسیار اشک میریخت و عمیق میاندیشید. دوست داشت لباس ارزانقیمت بپوشد و غذای ساده تناول کند. او در میان ما مثل خود ما بود. هرگاه به حضورش شرفیاب میشدیم، ما را به خود نزدیک میکرد و هر زمان از آن حضرت پرسشی داشتیم، به ما پاسخ میداد. هرگاه او را دعوت میکردیم، نزدمان میآمد و هرگاه میخواستیم از او کسب خبر کنیم، ما را در جریان امر قرار میداد.
به دینداران احترام میگذاشت و تهی دستان را به خود نزدیک میکرد. زورمندان در حکومت او، امید رسیدن به مقصد باطل را نداشتند و افراد ضعیف، از عدل و دادش ناامید نمیشدند».1
1. سید منذر حکیم با همکاری عدی غریباوی، پیشوایان هدایت 3 امیرمؤمنان، حضرت علیبنابیطالب (علیهالسلام)، ترجمه: عباس جلالی، ص 19.
«نام علی (علیهالسلام) عبادت است»
ولادت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)، شروعی است برای درک ذرهای از حقیقت این سخن پیامبر: «اَنَا مَدِینةُ الْعِلْمِ وَعَلِی بابُها.» دریچه ای است برای آغاز و پایان حق که «عَلی مَعَ الحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِی.» ولادت حضرت علی (علیهالسلام)، مقدمه ای است برای فهم حماسه و لذت بردن از حماسه سازی و جوانمردی. ازاین رو، «ضَربةٌ علی یوم الخَنْدَق، اَفْضَل مِنْ عِبادَةِ الثقلین»؛ چون «لافَتی اِلّا عَلِی لا سَیف اِلّا ذوالفقار».
بردن نام امام علی (علیهالسلام)، چشیدن طعم شیرین عبادت است که «ذِکرُ عَلی عِبادَةٌ». امیرمؤمنان، حضرت علی (علیهالسلام)، در صبح جمعه، روز سیزدهم رجب، ده سال پیش از بعثت، در مکه و درون کعبه متولد شد. این از افتخارات و امتیازات بی نظیر زندگی علی (علیهالسلام) است که درون مقدس ترین مکان؛ یعنی کعبه متولد شد. این مطلب از نظر تاریخی و روایت های شیعه و سنی قطعی است. علامه امینی رحمه الله، در جلد ششم کتاب ارزشمند الغدیر، این موضوع را از شانزده کتاب اهل تسنن نقل کرده است. زادگاه حضرت علی (علیهالسلام)، مکانی است که طوافگاه پیامبران و کانون توحید و خداپرستی و مورد احترام همه ادیان و قبایل بود. بنابراین، او خانه زاد خدا و مولود مقدس ترین مکان و باصفاترین و مهم ترین ماه؛ ماه رجب و بهترین ساعت و روز؛ صبح جمعه است.1
این چه رازی است که امیرالمؤمنین، مولیالموحدین، علی (علیهالسلام) در بهترین ایام؛ یعنی ایام البیض و سه روز گوشهگیری و رازونیاز با خدا و در بهترین مکان؛ یعنی خانه خدا متولد میشود و در بهترین ایام؛ یعنی سه شب قدر و رازونیاز با خدا و در بهترین مکان؛ یعنی مسجد کوفه و خانه خدا به شهادت میرسد؟
ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت علی (علیهالسلام) بود. او 75 سال پیش از بعثت، در مکه و در خاندان بزرگ قریش دیده به جهان گشود. حمایت ابوطالب از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در طول 45 سال، چه پیش از بعثت پیامبر و چه پس از آن، چنان چشمگیر بود کهابنابی الحدید، دانشمند معروف اهل تسنن مینویسد: «همانا کسی که علوم سیره شناسی را بخواند، به این مطلب پی میبرد که اگر [دفاع و حمایتهای] ابوطالب نبود، اسلام پا نمیگرفت و نابود میشد».
امام باقر (علیهالسلام) نیز درباره وسعت و ژرفای ایمان حضرت ابوطالب میفرماید:
لَوْ وُضِعَ ایمانُ ابیطالب فی کفَّةِ مِیزان وَ ایمانُ هَذَا الْخَلْقِ فِی الْکفَّةِ الْاُخْری لَرَجَّحَ ایمانُهُ.2
اگر ایمان ابوطالب در یک کفه ترازو قرار گیرد و ایمان همه خلایق در کفه دیگر آن، ایمان ابوطالب بر ایمان آنها برتری مییابد.
فاطمه بنت اسد، مادر امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) از پیشگامان اسلام بود. در آن هنگام که ابوطالب از پیامبر سرپرستی میکرد، فاطمه بنت اسد، چون مادری مهربان برای پیامبر بود.
وی در حد توانش به پیامبر خدمت میکرد و پس از ظهور اسلام، از نخستین افرادی بود که به اسلام گروید. هنگامی که فاطمه (علیهاالسلام) در مدینه از دنیا رفت، حضرت علی (علیهالسلام) خبر وفات او را به پیامبر اعظم داد. رسول اکرم (صلیالله علیه و آله) گریست و فرمود: «خدا فاطمه را بیامرزد که تنها، مادر تو نبود، بلکه برای من نیز مادری مهربان بود.» آنگاه عمامه و پیراهن مبارک خود را به حضرت علی (علیهالسلام) داد و فرمود: «اینها را ببر و او را با اینها کفن کن.» سپس خود پیامبر اسلام بر او نماز گزارد و در خاکسپاریاش شرکت کرد و او را تلقین داد و پیش از دفن، در قبرش خوابید و فرمود: «قبر فاطمه، باغی از باغهای بهشت گردید».3
1. نک: محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم:، ص 95.
2. همان، ص 97.
3. همان.
فاطمه بنت اسد در کلام بزرگان
ابنصباغ مالکی: «فاطمه، دختر اسد، اسلام آورد و هجرت کرد. وی از نخستین گروندگان به ایمان و برای پیامبر مانند مادر بود. وقتی از دنیا رفت، پیامبر با پیراهن خود، او را کفن کرد و با دست خود، خاک قبر او را خارج کرد و در قبرش خوابید و برای او دعا کرد».
احمدبنحنبل: «فاطمه، دختر اسد، به پیامبر ایمان آورد. پیامبر به دیدار او میرفت و در خانه او میخوابید. وقتی فاطمه از دنیا رفت، پیامبر پیراهنش را درآورد و فاطمه را با آن کفن کرد».
شیخ مفید: «فاطمه، دختر اسدابنهاشم، مانند مادری مهربان، در نگهداری پیامبر کوشید و آن حضرت را تحت مراقبت خود قرار داد. پیامبر همواره از خدمات او قدردانی میکرد. فاطمه از جمله مؤمنان و پیروان نخستین بود و به همراه مهاجران به مدینه هجرت کرد. هنگامی که فاطمه از دنیا رفت، حضرت رسول اکرم (صلیالله علیه و آله)، وی را با پیراهن خود کفن کرد. رسول خدا (صلیالله علیه و آله) با این کار، وی را احترام کرد و از این فضل عظیم برخوردار ساخت».
اربلی: «فاطمه، دختر اسد، مادر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، به منزله مادر رسول خدا بود. وی پیامبر را در خانه خود پرورش داد و از نخستین کسانی بود که به پیامبر ایمان آورد و به مدینه هجرت کرد. [پس از وفاتش] پیامبر او را با پیراهن خود کفن کرد تا از حشرات قبر در امان باشد و در قبر او خوابید تا فشار قبر نداشته باشد».
ابنسعد: «فاطمه بنت اسد، اسلام اختیار کرد. وی زنی صالح بود و پیامبر به دیدار او میرفت و در خانهاش میخوابید».
ابنجوزی: «فاطمه بنت اسد، نخستین زنی بود که پیاده از مکه بهسوی مدینه هجرت کرد. نخستین زنی بود که با پیامبر بیعت کرد و اولین زن هاشمی بود که خلیفه هاشمی به دنیا آورد و خلیفهای دیگر نیست که پدر و مادر او هاشمی باشد؛ مگر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)».1
1. حیدر مظفری، مادران چهارده معصوم:، صص 86 و 87.
عظمت ولادت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در کعبه، از دیدگاه بزرگان
ابنصباغ مالکی: «فرزند پاک، از نسل پاک، در جای پاک به دنیا آمد. چنین شکوهی از چه کسی دیده شده است؟! شریفترین مکان حرم، مسجدالحرام است. شریفترین مکان مسجد، کعبه است. هیچکس جز علی در کعبه دیده به جهان نگشود؛ بنابراین، کودک کعبه، شریفترین مقامها را دارد».1
شیخ مفید: «امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، سال سیام عامالفیل، در شهر مکه و در خانه خدا متولد شد. هیچ مولودی پیش از او و پس از او در خانه خدا متولد نشده و نمیشود. این پیش آمد از آن روست که خدای متعال، آن حضرت را گرامی داشته و احترام کرده است».
اربلی: «حضرت علی، در مکه معظمه و در خانه کعبه، در روز جمعه سیزدهم رجب متولد شد. کسی غیر از آن حضرت، در خانه کعبه متولد نشده است. این، فضیلت و شرفی است که خداوند به دلیل اعتلای شأن آن حضرت، مخصوص او گردانیده است».
شیخ عباس قمی: «این فضیلت، از خصایص آن حضرت است؛ زیرا شریفترین بقاع، حرم مکه است و اشرف مواضع، حرم مسجد و احدی غیر از امیرالمؤمنین [علی (علیهالسلام)] در چنین مکانی متولد نشده است؛ مولودی که در سید ایام که روز جمعه باشد، در شهر حرام؛ ماه رجب، سوای علی، اب الائمه، به دنیا نیامده است».2
1. سیره چهارده معصوم:، ص 95.
2. مادران چهارده معصوم:، صص 81 و 82.
دو نکته از زندگانی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
زندگی پربرکت امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)، سرشار از علم و تقوا، حماسه و جوانمردی، ایثار و احساس مسئولیت، مظلومیت و اقتدار بود. در این زندگانی پرفرازونشیب، به دو نکته مهم میتوان اشاره کرد که باتوجهبه شرایط فعلی نظام اسلامی ما اهمیت فراوانی دارد. پس از رحلت پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله)، مردم و بزرگان جامعه، بدون توجه به واقعه مهم غدیر خم، 25 سال حضرت علی (علیهالسلام) را خانه نشین کردند و حوادث تلخ و غمباری مانند شهادت همسر گرامی اش را به وجود آوردند. آن حضرت در این دوران، با اینکه قدرت داشت به تنهایی حق خود را پس بگیرد، نه تنها دست به این کار نزد، بلکه با تمام توان خود، در دوران حکومت سه خلیفه، آنان را یاری میکرد و در جنگ با دشمنان، به آنان مشورت میداد و در مناظرههای سرنوشت ساز با دشمنان اسلام، به داد خلفا میرسید. همچنین، در قضاوتهای حقوقی، دقیقترین قضاوت را میکرد، به گونه ای که برخی خلفا با صراحت اعلام کردند: «اگر علی نبود، ما هلاک میشدیم.» 1 این یاری رسانی حضرت علی (علیهالسلام)، تنها یک دلیل داشت و آن، حفظ وحدت و انسجام جامعه اسلامی بود؛ جامعه ای که پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله) آن را پایه ریزی کرده بود.
در دوران حکومت پنجساله امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)، سه جنگ مهم رخ داد. در جنگ اول که جمل نام داشت، اشخاصی در برابر حضرت علی (علیهالسلام) ایستادند که از صحابه رسول خدا (صلیالله علیه و آله) بودند و میدانستند علی، جان پیامبر بود و غدیر را با چشمانشان دیده و درک کرده بودند.
در جنگ دوم؛ صفین، سپاه حضرت به پیروزی نزدیک بود که ناگهان، فرماندهان لشکر امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) به بهانه قرآن بر نیزه کردن لشکر کفر، صلح و شکست را بر آن حضرت تحمیل کردند.
در جنگ سوم که نهروان نامیده شد، همان نخبگانی که در جنگ صفین، صلح را به حضرت علی (علیهالسلام) تحمیل کردند، به این منظور که حضرت حکمیت را بپذیرد، با شعار «لا حُکم الا لله»، نخست اغتشاش و ناآرامی برپا کردند و سپس بدون توجه به راهنماییها و نصیحتهای امیرمؤمنان علی (علیهالسلام)، با آن حضرت جنگیدند. در این جنگ، مسلمانانی که حافظان قرآن بودند و رختخوابشان، جانمازشان بود، با ولی خدا پیکار کردند و همگی، به جز چند نفر که گریختند، کشته و راهی دوزخ شدند».2
تمام حوادث تلخی که بر امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) تحمیل شد، از ولایت گریزی مسلمانان سرچشمه میگرفت. مهمترین علت این ولایت گریزی، بیبصیرتی بزرگان جامعه اسلامی و نیز عامه مردم بود. اگر بزرگان دوران حکومت حضرت علی (علیهالسلام) جمله «اَلا ولا یحمِلُ هذا العَلَم الّا اَهلُ البَصَر والصَّبر» را آویزه گوش خود میکردند و بصیرت را در خود و مردم به وجود میآوردند، در حوادث پیچیده و فتنه گون زمان خود، دچار اشتباه نمیشدند و آن حضرت را رها نمیکردند.
1. نک: آیت الله سبحانی، فروغ ولایت، صص 291 ـ 313.
2. همان.
مادر حضرت علی (علیهالسلام)، از زبان ابنابیالحدید
مادر علی (علیهالسلام)، دختر اسدبنهاشمبنعبد مناف، نخستین بانوی هاشمینژاد بود که فرزندی هاشمی به دنیا آورد. علی (علیهالسلام)، کوچکترین فرزند این بانو بود. جعفر طیار، فرزند دیگرش، ده سال از علی و عقیل، ده سال از جعفر و طالب، ده سال از عقیل بزرگتر بودند. فاطمه بنت اسد، یازدهمین فردی بود که مسلمان شد. پیامبر (صلیالله علیه و آله) آن بانوی محترم را گرامی و بزرگ میداشت و او را مادر میخواند.
فاطمه، هنگام وفات، پیامبر را وصی خود برگزید و حضرت نیز وصیت او را پذیرفت و بر جنازهاش نماز گزارد. سپس پیراهن خود را کفن وی کرد، درون قبر او رفت و در قبر آن بانوی بزرگوار آرمید. اصحاب عرض کردند: یا رسولالله! ما ندیدیم که با دیگران اینگونه رفتار کنی. پیامبر فرمود: «آری، بدانید که پس از ابوطالب، هیچکس به من از فاطمه نیکوکارتر نبود. پیراهنم را به او پوشاندم تا سرای دیگر لباسهای بهشتی بر وی بپوشانند و در قبر او خوابیدم تا در قبر آسوده باشد».1
جابربنعبدالله انصاری، روایت کرده است: هنگامی که امام علی (علیهالسلام) مژده فتح خیبر را به پیامبر خدا داد، پیامبر به او فرمود: «اگر برخی از امت من درباره تو سخنانی را نمیگفتند، آن گونه که نصارا درباره عیسی میگویند، دربارهات چیزهایی میگفتم که مردم، خاک زیر پایت و باقیمانده آب وضویت را برای شفا میگرفتند. بااینحال، همین برای تو کافی است که تو از منی و من از توام. تو وارث منی و من وارث تو. تو برای من مثل هارون برای موسایی؛ جز اینکه پس از من پیامبری نیست. دینم را تو ادا میکنی، به روش من میجنگی و فردای قیامت بر حوض کوثر، خلیفه من هستی. تو نخستین کسی هستی که بر حوض کوثر بر من وارد میشوی. اولین کسی هستی که همراه من لباس بر تن میکنی. نخستین فرد امتم هستی که وارد بهشت میشوی. شیعیان تو بر منبرهایی از نور و با روی سفید، در اطراف من گرد میآیند و من آنان را شفاعت میکنم و آنان همسایههای من در بهشت هستند. جنگوصلح با تو، جنگوصلح با من است. راز تو، راز من است. امور آشکار تو، امور آشکار من و فرزندان تو، فرزندان من هستند. این تویی که به وعدههای من عمل میکنی. همیشه حق با تو بوده و بر زبان تو جاری و در قلب و چشم توست. ایمان با گوشت و خون تو آمیخته، همانگونه که با گوشت و خون من آمیخته است».2
1. امام علی (علیهالسلام) از نگاه دانشوران، به کوشش: مهدی مهریزی و هادی ربانی، ص 41.
2. امامت و ولایت حضرت علی (علیهالسلام)، برگرفته از: امالی شیخ صدوق، تدوین و تلخیص: محسن کمالی تقوی، ص 147.
فروتنی
فروتنی، از ویژگیهای اخلاقی حضرت علی (علیهالسلام) به شمار میرود. از دیدگاه امام علی (علیهالسلام)، هیچ شرف و بزرگی مانند فروتنی نیست و پرهیزکاران در دنیا به فضیلتهای برتر آراستهاند. سخن آنها راست، پوشش آنان میانهروی و رفتار و کردارشان از روی تواضع است. این فضیلت اخلاقی، در رفتار و گفتار آن حضرت آشکارا به چشم میخورد و او را از دیگران متمایز میکند.1
1. نک: محمدعلی برزگر، اخلاق و سیاست در اندیشه و رفتار سیاسی امام علی (علیهالسلام)، ص 72.
ابوطالب (علیهالسلام)
علیبنابیطالب، عموزاده رسول خدا (صلیالله علیه و آله) و مانند آن حضرت از شرافت خانوادگی والایی برخوردار بود. ابوطالب در زمان خود، بزرگخاندان بنیهاشم بود و افتخار کفالت پیامبر اسلام را بر عهده داشت. بر اساس روایتهای معتبر شیعه، مقام شامخ وصایت انبیا پس از عبدالمطلب، به ابوطالب منتقل شده و میراث پیامبران الهی نزد او بود. علی (علیهالسلام) در حدیثی میفرماید:
به خدا سوگند! پدر و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف، هیچگاه بتی را پرستش نکردند. آنها بهسوی خانه کعبه نماز میخواندند و از آیین ابراهیم پیروی میکردند.
علمای بزرگ شیعه مانند شیخ مفید، شیخ طوسی و طبرسی نیز در این باره گفتهاند: علمای شیعه درباره ابوطالب و اسلامآوردن او اتفاقنظر داشتهاند. او حدود سه سال به دلیل حمایت از پیامبر و آیین مقدس او، مورد بیمهری قبایل قریش و کفار مکه قرار گرفت و آنها روابط خود را با او قطع کردند و عهدنامهای به امضا رساندند که او را در تنگنا و محاصره قرار دهند. ابوطالب همه این مشکلات را تحمل کرد تا سرانجام قریش محاصره را شکست و روابط آنها دوباره به حالت عادی بازگشت.1
1. سید هاشم رسولی محلاتی، خلاصه تاریخ اسلام، ج 2، زندگانی حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام حسن مجتبی:.
چند نمونه از فضایل حضرت علی (علیهالسلام)
فضیلتهای بیشمار حضرت علی (علیهالسلام)، در هیچ بیان و زبانی نمیگنجد و در هیچ دفتر و کتابی نمیتوان آن را توصیف کرد. شاید تنها برخی فرشتگان آسمان، قدرت درک حقیقت وجودی او را داشته باشند. برشمردن مناقب و فضایل حضرت، مانند اندازهگیری آب دریا با پیمانه است.
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنم سرانگشت و صفحه بشمارم
حضرت علی (علیهالسلام)، به انواع بلاها نیز آزموده شد. نقل است در جنگ احد همه سپاهیان اسلام فرار کردند، ولی آن حضرت ماند و لشکر دشمن را از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) دور کرد و تا حد توان جنگید و مشرکان را کشت و زخمهای فراوانی بر بدن مقدسش وارد شد. بااینحال، از جنگ هراسی نداشت و جنگاوران دشمن را چنان میکشت که آوای «لا فَتی اِلاّ عَلِی لا سَیفَ اِلاّ ذُوالْفَقار» جبرئیل در آسمان و زمین شنیده شد.1
1. منتهی الامال، ج 1، ص 243.
جود و سخاوت
حضرت علی (علیهالسلام)، روزها روزه میگرفت، شبها را به گرسنگی میگذراند و غذای خود را به دیگران میبخشید. سوره هل اتی در بیان ایثار آن حضرت و آیه «الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیةً» در شأن ایشان نازل شده است.1
1. همان، ص 248.
زهد و پارسایی
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، پارساترین مردم پس از پیامبر خدا و سید زاهدان دوران خود بود. حضرت هرگز غذای سیر نخورد. ایشان در نامه ای به عثمانبنحنیف چنین فرمود: «امام شما در دنیا به دو جامه کهنه بسنده کرد و غذایش دو قرص نان بود.» و نیز فرمود: «اگر میخواستم عسل مصفا و مغز گندم بخورم و لباسهای حریر و ابریشم بر تن کنم، امکان داشت هوا و هوس بر من غلبه کند و غذای من چنین باشد و در حجاز یا یمامه کسی باشد که نان نداشته و گرسنه باشد. آیا من با شکم سیر بخوابم و در اطراف من شکمهای گرسنه باشد و قناعت کنم به همین مقدار که مرا امیرالمؤمنین بخوانند و فقرا را در سختیهای روزگار یاری نکنم؟» باتوجهبه سخنان امام علی (علیهالسلام)، درمییابیم حضرت به دنیا و مظاهر آن مانند قدرت، مال و ثروت که گاه با ستم بر مظلوم همراه است، تا چه اندازه بیتوجه بوده است.1
در روایتهای امامان معصوم (علیهمالسلام)، عبادت حضرت علی (علیهالسلام) ستوده شده است. نمازهای ایشان در جهان هستی بیبدیل و بینظیر است. «نماز و روزهاش از همه بیشتر بود. بندگان خدا از ایشان نماز شب و ملازمت در اقامه نوافل را آموختند و شمع یقین را در راه دین، از مشعل او افروختند. پیشانی نورانیاش از کثرت سجود، پینهبسته بود. محافظت ایشان بر ادای نوافل بهاندازهای بود که روایت شده در لیلة الهریر در جنگ صفین، زیراندازی چرمی برای ایشان گسترده بودند که حضرت بر آن نماز میخواند و از تیرهایی که از راست و چپ ایشان میگذشت، هراسی نداشت و همچنان به نماز خود مشغول بود. در یکی از جنگها وقتی تیری بهپای مبارک حضرت علی (علیهالسلام) فرورفته بود، خواستند آن را بیرون آورند، بهگونهای که حضرت دردی متوجه نشود، صبر کردند تا به نماز بایستد، آنگاه تیر را بیرون آوردند. در آن هنگام ایشان در حال نیایش با خداوند بود و بهغیراز خدا به چیزی توجه نداشت. حضرت علی (علیهالسلام)، هر شب هزار رکعت نماز میگزارد و گاه از شدت خوف و خشیت الهی بیهوش میشد. البته برای امام خواب، بیهوشی، ناتوانی و ناآگاهی وجود ندارد. امام همواره شاهد و مشهود و حاضر و آگاه است. امام زینالعابدین (علیهالسلام) در این باره فرموده است: «چه کسی توانایی انجامدادن عبادتهای امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را دارد و چه کس قدرت دارد خدا را چون علی (علیهالسلام) عبادت کند؟» 2
آن حضرت صبورترین و باگذشتترین فرد از مسلمانان بود، البته با مردم جاهل، نادان و عادی اینگونه رفتار میکرد، ولی با ستمکاران بهشدت برخورد میکرد.
در جنگ صفین، نخست لشکر معاویه محل برداشت آب را تصرف کردند و اجازه استفاده از آب را به سپاهیان حضرت ندادند. سپس حضرت علی (علیهالسلام) آب را از تصرف ایشان درآورد و آنها را به صحرای بیآبی راند. اصحاب آن حضرت گفتند: شما نیز آب را به روی آنها ببند تا از تشنگی هلاک شوند و به جنگ و جدال نیازی نباشد. امام علی (علیهالسلام) فرمود: «به خدا! آنچه ایشان کردند، من نمیکنم و جنگیدن با شمشیر برای من کافی است» و اجازه دادند لشکر معاویه آب بردارند.3
1. همان، صص 249 و 250.
2. همان، ص 252.
3. همان.
حسن خلق و خوشرویی
روایت شده است روزی معاویه، به قیسبنسعد گفت: «خدا رحمت کند ابوالحسن را که بسیار خندان و شکفته و خوشاخلاق بود.» قیس گفت: «بله، اینچنین بود و رسول خدا (صلیالله علیه و آله) نیز با یارانش با اخلاق خوب رفتار میکرد و همیشه خندان بود.» سپس گفت: «ای معاویه! تو بهظاهر چنان نشان دادی که ایشان را میستایی، ولی قصد نکوهش آنها را داشتی. به خدا سوگند! ایشان با آن شکفتگی و خندانی، هیبتش از همه بیشتر بود و آن هیبت تقوا بود که آن بزرگوار داشت، نه مانند ترسی که اراذل شام از تو دارند».1
1. همان، ص253.
فصاحت و بلاغت کلام
فصاحت کلام حضرت علی (علیهالسلام) بیمانند و بلاغت بیانش بیبدیل بود؛ بهگونهای که علمای بلاغت عرب آن را بالاتر از کلام مخلوق و پایینتر از کلام خالق دانستهاند.
امام صادق (علیهالسلام) درباره فصاحت و بلاغت حضرت فرمود: جبرئیل، دو انار برای پیامبر آورد. یکی را پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) میل کرد و دیگری را به دو قسمت تقسیم کرد و نیمی از آن را به علی (علیهالسلام) داد و فرمود: «برادر من! میدانی این دو انار برای چه بود؟» حضرت علی (علیهالسلام) گفت: «نه.» پیامبر فرمود: «اولی برای نبوت بود [که مخصوص] من است و تو را از آن بهرهای نیست و دیگری علم و دانش بود که تو در آن با من شریک هستی.» و نیز فرمود: «خدا هیچ عملی را به پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نیاموخت جز آنکه به او دستور داد آن را به علی بیاموزد».1
فصاحت و بلاغت کلام حضرت چنان بود که معاویه به آن اقرار کرده و گفته است: «به خدا که راه فصاحت و بلاغت را کسی بهغیراز علی بر قریش نگشوده و قانون سخن را کسی غیر او به دیگران نیاموخته است».2
1. اصول کافی، ج 1، ص 390.
2. منتهی الامال، ج 1، ص 254.
علی و دعای کمیل
آیا هیچگاه در دل شب، دور از هیاهوی زندگی، به آسمان پرستاره نگاه کردهاید و روح شما به عظمت و زیبایی آن مجذوب شده است؟ این احساس احترام به عظمت و ستایش زیبایی و اظهار خضوع و تسلیم در برابر خالق آن، نیایش نامیده میشود.
نیایش، ارتباط قلبی انسان است با ذات عالم هستی. نیایش، رازونیاز درونی انسان است با کمال مطلق. نیایش، کشش روح است بهسوی کانون غیرمادی جهان. نیایش، پرواز انسان است بهسوی پروردگار عالم. نیایش، منحصر به انسانها نیست؛ تمام موجودات عالم در نیایشی بزرگ شرکت دارند. هر یک به زبان خود، خدا را تسبیح میکنند. شعله شمع، خود نیایشی است و سوختن پروانه، نیایشی دیگر... خنده معصوم کودک، نیایشی است و مهر پاک مادر، نیایشی دیگر...
نیایش، یک مسیر روحانی و مکاشفه درونی است که در آن عصاره وجود آدمی، میجوشد، میسوزد، به روح مبدل میشود، به فراخنای عالم هستی بالا میرود و در وجود کل، حل میگردد.
آدمی قلب دارد که مرکز احساس عرفانی و ارتباط با کانون نامرئی حیات و درک زیبایی است. این قلب با محصولات عقل سیراب نمیشود. نیایش، لطیفترین و عمیقترین نیاز فطری قلب است. هنگام نیایش، پردههای ضخیم عالم محسوسات، از روی قلب به کناری میرود و مشعل فروزان روح آدمی نورافشانی میکند. نیایش، آرامش ضمیر میآورد، نفس را تصفیه میکند، روح را انبساط میدهد، ایجاد نشاط میکند و ظرفیت وجود انسان را از کمال مطلق لبریز مینماید.
در میان نیایشها، نیایش عشاق شوری دیگر دارد. در میان عشاق عالم نیز علی (علیهالسلام) جایگاهی خاص دارد. علی، مظهر کمال و عشق و انسانیت، چنان عاشقانه رازونیاز میکند که دل آدمی آب میشود. آن همه قدرت و شجاعت، باآنهمه خضوع و بندگی، آن همه شور و عشق، باآنهمه ترس از فراق... راستی که مافوق طاقت بشری است.
اگر پیرزنی ضعیف که قدم به دروازه مرگ نهاده است، از ترس و وحشت در مقابل خدا تضرع کند، چندان تعجبآور نیست یا بیچاره مضطری که جبر زمان، بیرحمانه خردش کرده است، «امن یجیب» بگوید... باز هم قابلدرک است، ولی آنجا که قدرتمندترین و بینیازترین مرد روزگار، از شب تا به صبح، خاضعانه رازونیاز میکند و میگرید، قابلفهم بشری نیست! علی (علیهالسلام) فریاد میزند: «خدایا! من بهخاطر ترس از جهنمت تو را نمیپرستم. به بهشت تو نیز طمعی ندارم. تو شایسته پرستشی و محرک من فقط عشق به توست». علی (علیهالسلام) تاجرپیشه نبود که با خدای خود معامله کند و در ازای عشق، پاداشی بخواهد؛ عشق، شیرازه حیات و هستی او بود و بدون عشق، نمیتوانست زنده بماند.
دعای کمیل، شرارههای آتشی است که از قلب و روح علی (علیهالسلام) برخاسته و علی (علیهالسلام) آن را به دوست خود، کمیل تعلیم داده است.1
1. دعای کمیل، ترجمه: دکتر مصطفی چمران، صص 7 ـ 13.
نهجالبلاغه
«نهجالبلاغه، آیینهای است که سیمای قرآن را نشان میدهد و هر دو به مبدأ الهی وصلاند. نهجالبلاغه، برادر قرآن است، تفسیر دین است، سخن علی و رهگشای فصاحت و بلاغت و کتاب ارشاد و آموزش است.
نهجالبلاغه، نوای نای حیات است، سرود رود یقین است، کتاب دل است، کتاب عاطفه و عشق، عقیده و جهاد، اندیشه و تعقل است، کتاب رهبری و رهروی است، برنامه زندگی است، نسخه شفابخش دردها و بیماریهاست، جدول عرفان است، طراز زیستن و منشور حکومت است.
نهجالبلاغه، دیدگاه امام علی (علیهالسلام) درباره خدا و جهان و انسان و بعثت و تاریخ و مبدأ و معاد است. نهجالبلاغه، دانشکده الهیات و کلاس معارف است.
نهجالبلاغه، سوگنامه فراق یاران و غربت دینباوران، غمنامه مظلومیت عدل و محرومیت حق است.
نهجالبلاغه، منشوری است چندبعدی که هر زمان، یک چهرهاش میدرخشد و برای هرکس، یک بعد و برش آن، متجلی است».1
1. جواد محدثی، قطعات، ص 151.
تقصیر کیست؟
«دیدهاید که گاهی در جایی، چاله و چاهی میکنند، یک طرف، خاک اضافی تل انبار و متراکم میشود، کنار آن هم حفره و خلأ پیش میآید. همیشه این حفرهها، چاله و چاه نیست. فقر و ثروت در جامعه هم این حالت را دارد، امکانات دیگر هم همینطور. یک جا تمرکز و تورم و تراکم پول و دارایی است و در کنار آن هم فقر و نیاز و کمبود.
به فرموده امیرالمؤمنین، حضرت علی (علیهالسلام): «هر جا ثروتی انباشته است، در کنارش حقی ضایع گشته است».
ماجرای اسفانگیز اسراف در جامعه، زمینهساز برخی کمبودهاست. صف شلوغ نانوایی را مقایسه کنید؛ با انبوه نانهای خشک در انبار یک پادگان، هتل، بیمارستان یا برخی اماکن دیگر. لهلهزدن عدهای را برای آب نوشیدنی، کنارِ شستن حیاط و کوچه و ماشین با آب لولهکشی بگذارید. آیا آن کمبود، محصول این اسراف نیست؟
بعضیها به علت گرانی برخی میوهها، قدرت خرید ندارند و در حسرت میوه به سر میبرند. بعضیها نیز میوههای نیمخورده را به سطلآشغال میریزند. گاهی مردم در به در دنبال یک جنس و کالا هستند، درحالیکه جمعی با خرید بیش از نیاز یا از روی حرص و ترس و طمع، بهوفور خریده و در خانه و انبار ذخیرهسازی کردهاند. آیا آن نایابی و کمیابی، ریشه در این احتکار ندارد؟! اصلاً گاهی تیپ رفتاری و وضعیت اجتماعی درون خانهها و ساکنانش را از میزان زبالهها و نوع آنها میتوان شناخت.
تازه آنچه گفته شد، فقط اسراف در اقتصاد بود و مصرف بیرویه و بیحساب آب و برق و سوخت و نان و میوه و دارو [ناگفته ماند].
اسراف در نیروی انسانی و انرژیهای جامعه و اسراف در وقت و فرصتها، خودش درد بزرگی است که جای حرف دارد».1
1. جواد محدثی، از همدلی تا همراهی، ص 326 با اندکی تصرف).
سخن بزرگان
امام خمینی رحمهالله
«امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، آن موجود یگانه، در عین حالی که نهجالبلاغه برای هدایت داشت، شمشیر [هم داشت] برای آنهایی که توطئهگر بودند».1
«امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، باآنهمه عطوفت، باآنهمه رحمت، وقتی که ملاحظه فرمود خوارج، مردمی هستند که فاسد و مفسد هستند، شمشیر کشید و تمام آنها را؛ الا بعضی که فرار کردند، از دم شمشیر گذراند. در وقت رحمت، رحمت و اگر کسانی لایق رحمت نباشند، انتقام و غضب».2
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) فرمود: «تمام عالم اگر پشت به من کند، من ابا ندارم. پس وقتی کار برایخدا باشد، دیگر چه باک. هرکس برایخدا بیشتر کار کند، بیشتر فحش میشنود».3
«نامدارترین سرباز فداکار اسلام، امیرالمؤمنین است و او گمنامترین سرباز است. با کدام تفکر عرفانی، فلسفی، سیاسی و کدام قلم و زبان و بیان، بشر این سرباز گمنام را معرفی کند».4
«کسانی که مدعی هستند ما شیعه امیرالمؤمنین هستیم، باید در قول و فعل، تبعیت از او داشته باشند».5
1. صحیفه نور، ج 8، ص 269.
2. همان، ج 9، ص 6.
3. همان، ج 16، ص 6.
4. همان، ج 17، ص 243.
5. همان، ج 18، ص 128.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در کلام مقام معظم رهبری
«در مقابل اهداف بلند، ما نمیتوانیم مثل امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) عمل کنیم. خود آن بزرگوار هم همین را فرمود، لیکن میتوانیم ورع و تقوا و بیاعتنایی و بیطمعی خودمان را حفظ و تقویت کنیم. این کار، امروز برای روحانیون یک وظیفه مبرم است».1
«امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، زندگی خود را، زندگی ای که هر ساعتش بهقدر عمرها ارزش داشت، وقف کرد برای اینکه جامعه را در زمان خود و جامعه اسلامی و بشری را در طول تاریخ، هدایت کند و بسازد. خوشبختانه، ملت ما ملت علوی است و معتقد و مرید و عاشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. لازمه این محبت این است که کلمات آن بزرگوار را آویزه گوش کنیم، اینها را فقط یک توصیه خشکوخالی بهحساب نیاوریم، برای عمل، آنها را پیش روی خود قرار بدهیم و تصمیم بگیریم».2
«همه ابعاد در زندگی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) وجود دارد. پیر و جوان، زن و مرد و قشرهای مختلف میتوانند از امیرالمؤمنین درس بگیرند، ولی وظیفه مسئولان سنگینتر است. من آن روز گفتم، امروز هم میگویم، وظیفه مسئولان سنگین است. باید رفتار علوی در میان ما مسئولان نظام جمهوری اسلامی نهادینه شود. آن روز است که هیچگونه آسیب و خطری این نظام را تهدید نخواهد کرد».3
«راه عملی آن است که حکومتها، زندگی و حکومت امیرالمؤمنین را اسوه قرار بدهند و به آن سمت حرکت کنند. حرف و عمل ریاکارانه حکومتهای غربی که امروز تبلیغات دنیا در دست آنهاست، نمیتواند انسانها را سعادتمند کند و جامعه را از طعم واقعی عدالت شیرینکام نماید».4
«برای انسان والایی که میخواهد بر فراز همه پدیدههای عالم وجود پرواز کند و هیچچیزی پابند او نباشد و او را اسیر نکند، اسوه حقیقی، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است».5
متنبی شاعر عرب:
«وَ تَرَکتُ مَدْحی لِلْوَصِی تَعَمُّداً
اِذْ کانَ فَضْلاً مُسْطَطیلاً شامِلاً
وَ اِذَا اسْتَطالَ الشَّیءُ قامَ لِنَفْسِهِ
وَ صِفاتُ ضَوْءِ الشَّمْسِ تَذْهَبُ باطلاً»
«من از بیان ستایش جانشین پیامبر، بهعمد خاموش نشستهام؛ زیرا نمیتوان جهانی را در بیانی گنجانید.
آن عظمت که به ذات خویش قائم است، چه نیازی به مدح دارد؟! آیا بیهوده نیست معرفی آفتاب عالمتاب؟!»
1. سخنرانی رهبری، 2/12/1368، به نقل از: نرم افزار به سوی نور، کاری از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
2. همان، 1/9/1381، به نقل از: نرم افزار به سوی نور.
3. همان، 1/1/1380، به نقل از: نرم افزار به سوی نور.
4. همان، 26/12/1379، به نقل از: نرم افزار به سوی نور.
5. همان، 25/9/1379، به نقل از: نرم افزار به سوی نور.
شِبْلِی شُمَیل از پیشتازان مکتب مادیگرایی:
«پیشوا، علیبنابیطالب، بزرگ بزرگان، یگانه نسخهای است که نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه امروز، هرگز صورتی مطابق این نسخه ندیده است».1
1 جلوههایی از طلوغ بی غروب، ویژه نامه سال امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، جمعی از نویسندگان، ص 104.
جُرْج جُرْداق طبیب مسیحی:
«علیبنابیطالب، پیشوای بزرگی در ادب بود؛ چنان که در اثبات حقوق و تعلیم و راهبری نیز امامی بیمانند بود و نشانه اعجاز ادبی امام، کتاب نهجالبلاغه اوست».1
«علی (علیهالسلام)، عمیقترین فکر بشری بود و جان خود را در راه حقیقت فدا کرد. پدر شهیدان، منادی عدالت و یگانه مرد مشرق بود که زنده و جاویدان است. ای روزگار! چه میشد که بر مردم مهر مینمودی و در هر عصر، مردی؛ چون علی، با آن خرد و دل و زبان و ذوالفقار، عطا میکردی؟!»
1. همان، ص 105.
رودلف ژایکر نویسنده کتاب خداوند علم و شمشیر:
«امام علی (علیهالسلام)، علم نحو را در زبان عربی تدوین کرد و در کارهای طبی و علمی، آوازهاش به دانشگاه جندیشاپور ایران رسیده بود. حفر قنات به سبک ایرانیان در عربستان، از کارهای اوست. نخستین گرمابه به دستور او در عربستان ساخته شد. وی نخستین آسیاب آبی را در عربستان به کار انداخت و بزرگترین قاضی دنیای اسلام بود».1
1. نک: رودلف ژایکر، خداوند علم و شمشیر، ص 106.
جبران خلیل جبران نویسنده و متفکر مسیحی:
«علی هم مانند پیغمبران است که در میان قوم خویش، بیگانه؛ در میان مردم، تنها و در وطن خود، غریب بودند».1
1. همان، ص 111.
علامه طباطبایی رحمهالله:
«هزاران خطبه، نامه، کلمات قصار، در منابع گوناگون از امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) نقل شده، اما یکی از آنها مربوط به زمان پیامبر نیست. اگر کسی دارای چنین موجی باشد، اما ازرویادب در زمان پیغمبر کلامی نگوید، حاکی از اوج وظیفهشناسی اوست».1
1. امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) از دیدگاه شخصیتهای برجسته، تحقیق و تدوین: حجت موسوی خویی، نسیم انتظار، ص 36.
تو خوشبختی زمین بودی
از آن روزی که بر شانههای رسول ایستادی تا کفر را از بام قبلهگاه جهان سرنگون کنی و به قعر ذلت بیفکنی، اسلام به اوج بلندای خویش رسید. از آن روزی که روزگار، تو را به خویش دید، احوال گذشته و آیندهاش دگرگون شد. حتی پیش از میلادت نیز زمین خوشبخت بود؛ از آنکه میدانست روزی تو او را چون نقطه خُردی زیر نگین سلطنت خویش درمیآوری؛ از آنکه تو قرار بود بیایی و باران و سبزی و سایهسار نخلهای جاودانه را بیاوری، برکت رودخانهها و سفرهها را فراهم کنی و چشمانت را بیاوری برایآنکه تمام کویرهای زمین، باران استجابت بنوشند. هر قدر زمانه، از گذشته تا حال، گردن کشید و روی بلندیها و قلهها ایستاد، نتوانست نهایت اقیانوس وجودت را ببیند، نشد که بداند مرزهای گستردگی روحت تا کجاست. هر قدر ذهن و عقل بر روی دوش هم سوار شدند، نتوانستند به پاسخ معمای رازگونه وجود تو پی ببرند.
تو یگانه راز معصوم آفرینشی که کعبه دهان گشود و بر لبش آورد. کعبه تو را از آسمانها شنید و در دل پنهان ساخت و آنگاه که موسم اعجاز فرارسید، تو را به تمام عالم عرضه کرد. سپس فرشتگان در آسمانها تو را به یکدیگر نشان دادند و نامت را از هم پرسیدند و چون دانستند تو همنام خداوندگار خویشی، از حیرت و حرمت، همه به زمین آمدند و به خاک گاهواره تو افتادند. پیش از تو هیچ کهکشانی به زمین نیامده بود. پیش از تو هیچ نامی همتای نام خداوند بر خاک شنیده نشده بود.
چاههای زمین که قلبهای عمیق سکوت و رازداری بودند، پیش از تو هرگز به چشم هیچ عاشقی نیامدند و نخلستانها با گیسوان پریشان نیمه شبان که مهتاب را آشفته میکردند، هرگز خلوتگاه کسی نبودند. پس خدا تو را آفرید تا چاهها را به اشکها و بغضهای مگوی خویش محرم کنی و بیتابیهای نگفتنی را تنها سر بر شانه نخلها آرام بگیری. سفرههای بیرونق، معطل بودند که تو نانآورشان باشی و تبرک شبانه گامهایت، پشت در خانههایشان اتفاق بیفتد. تا تو بیایی، یتیمی، سالهای سال، سر بر زانوی غربت گریست و عدالت، معدوم مانده بود؛ زیرا هیچ ذوالفقاری برای احیای او قد علم نکرده و سینهچاک نداده بود.
تو را فقط با تو باید سنجید
تو را تنها میتوان با تو سنجید. تنها در ترازوی وجود تو، سنگینی و شکوه اعلای اسمت را میتوان نهاد و ارتفاعت را شاید بتوان با چشمهای بسته، در خوابهای بلندپرواز حدس زد.
ببین چگونه خداوند، آفرینش تو را به خویش تبریک میگوید ای فخر ملکوت! نام پرآوازهات را که خداوند از زبان مردم میشنود و کلمات جاودانهات را که مردمان بر سر دست میبرند، پروردگار لحظهلحظه بیشتر به خدایی خویش میبالد و کروبیان را به تقدیس و تکبیر تو وامیدارد.
عشق و عدل، به تو مغرور است. تو عدالت را مفتخر میکنی، لحظهلحظه برایش سرافرازی به ارمغان میآوری، او به تو مغرور است. عشق نیز تو را به خویش شادباش میگوید و عدل با عزتی که به یمن تو دارد، سر بر افلاک میساید. شیعه، نام تو را که میشنود؛ یعنی حدیث حقیقت؛ یعنی تفسیر خداوند را شنیده؛ یعنی دلیل بودن خود، فلسفه حیات خود را شنیده و هر بار برای بودن و ماندن، جرئتش افزون میشود.
بگذار هستی از دور به تماشای تو بایستد. عظمت لایتناهی را فقط از دور میتوان دید. سایه بلند خداوند را بر روی خاک، فقط از دور میتوان فهمید. بگذار تا همیشه، تمام دانشها و حکمتها در تعبیر گوشهای از کلمات تو در بمانند و در پیچشی از خطوط بهجامانده کلک آسمانی تو گم شوند و در خم کرشمههای نام تو محو بمانند. بگذار؛ مانند آینه در تو خیره بمانیم و هرگز ژرفای تو را نفهمیم. بگذار تنها به تماشای تو، به دیدارت دلخوش بمانیم و خود را به مکتب و مذهب تو منسوب بدانیم تا مگر شمهای از بیخردیهای نافرجاممان بر سر عقل بیاید.
اگر نبودی...
هیچکس نمیداند تو که بودی؟ از کجا آمدی و ناگاه به کجا رفتی؟ زمین در صبح خوشبختی یک بهار، چشم گشود و تو را دید که او را در آغوش فرمانروایی خویش گرفتهای. تو عادلانه، تمام کائنات را سهمی از بازوان مهر و قدرت خویش بخشیدی و زندگی را، انسان را در گوشهگوشه خاک، در سفرههای تهی و دردهای لبریز، تنها گذاشتی.
تو صاحب زمین بودی و حتی خوابهای مردم پر از واژههای خوب بود، حتی گیاهان از سر عشق و آشتی با انسان، از خاک میروییدند. آرامآرام، چون وظیفه ادای عشق، از هر پسکوچهای گذر کردی، همه را به تماشای خود راه دادی تا هیچکس تو را نادیده، به زندگانی ادامه ندهد. آنگاه در چشم به همزدنی، چون عطری گریزان، از مشام روزگار پر زدی.
چرا درنگ تو بر خاک کوتاه نباشد که طول و عرض زمین، در فراخی گامهایت حقیر بود و در قدمهای مختصری از تو به هم میرسید. مرزهای ناپیدای جهان برای گستره روحت قفس بود و تنگ. دنیا با ارتفاع پستش، راه را بر نفسهای شاهین وار تو میبست. تو تصویر مجسم پروردگاری و بهاندازه هیمنه او، در هر جای عالم سایه داری و رد حضورت همهجا برهانی از نظام و وحدت است. سوگند به نام تو که آبروی تمام نامهاست! سوگند به همنامیات با پروردگار جهان! اگر نبودی، عالم به شبی ابدی بدل میشد. اگر نبودی، قیامت، قرنها پیش رخ مینمود و همه در صیحه دلتنگی زمین برای تو، با خاک یکسان میشدیم.
بدر کامل کعبه
یک شب مانده به بدر کامل، غوغایی در آسمان و زمین برپاست.
در آسمان، بشارت، بشارت آیه «الکبری والنَّبَإِ الْعَظِیمِ» است و در زمین، تنها چند نفر میدانند که این بار، بدر کامل چه معنایی دارد.
تنها چند نفر میدانند که درون کعبه، چه رخ داده است؛ کعبهای که از زمان تولد حضرت آدم (علیهالسلام) تا سیزده رجب، منتظر مولود مبارک بنت الاسد بوده است تا برای همیشه، خانه پاکیزه خداوند را از وجود بتهای ناپاک، پاک کند.
هنوز از آیین اسلام، خبری نیست؛ ولی دیوار کعبه بهخوبی میداند چه کسی پا به عرصه گیتی نهاده است. هنوز از غزوههای پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) خبری نیست، ولی درِ خیبر، دیگر بهخوبی بسته نمیشود. هنوز از جنگ خندق خبری نیست، ولی دلهرهای عجیب، دلوجان عمروبنعبدود را فراگرفته است. هنوز از امامت شیعه سخنی نیست، ولی در آسمانها سخن از عشق سلمان و ابوذر و مقداد به مولاست! هنوز حتی از بنای مسجد کوفه اثری نیست، ولی آن زمین از شهرت آینده خود بیمناک است. این تنها زمین نیست که معجزههای علوی را یکیک شناسایی میکند، آسمان نیز از عطر ولیالله اعظم، مشام جان آراسته است.
نور سبز علوی، از دل کعبه تا عرش کشیده شده است و فرشتگان مقرب، از دل هفتآسمان به زیارت مولود پاک و مطهر فاطمه بنت اسد )علیهاالسلام( آمدهاند. این کودک بیمانند، دست قدرت خداوند در زمین است، میزان عشق و عمل مردمان به خداوند، میزان و نهایت ایمان بنده به صاحب خویش. نامش، نام علی، مرامش، مرام علی و کلامش، آکنده از آموزههای حضرت علی اعلی است.
علی کیست؟
علی (علیهالسلام)؛ سبب آفرینش آسمان و زمین و آدم و حواست.
علی (علیهالسلام)؛ سبب حلاوت بیان آدم، سخاوت ارمغان هابیل و شرافت نسل شیث است.
علی (علیهالسلام)؛ سبب نجابت رفتار هود، صداقت کردار لوط، عظمت گفتار یونس و جلوه اعمال زکریا است.
علی (علیهالسلام)؛ رمز دم مسیحایی مسیح، صبر اهورایی ایوب، نای هم آوایی داود، شور شیدایی یحیی و دلیل مانایی خضر است.
علی (علیهالسلام)؛ راز قضاوت بیبدیل دانیال، عصمت بیمانند یوسف، حکمت بیقرین لقمان و حشمت بیمثال سلیمان است.
علی (علیهالسلام)؛ میوه رسالت محمد (صلیالله علیه و آله)، جانشین رسول خدا (صلیالله علیه و آله)، ادامهدهنده ولایت او و ثمره نبوت اوست!
علی (علیهالسلام)؛ امیرمؤمنان از نخستین مؤمنان تا واپسین آنهاست!
علی (علیهالسلام)؛ مصداق ایمان، آیینه صداقت و وجدان و تنها وصی آشنا به نقطهنقطه زمین و آسمانهاست.
علی (علیهالسلام)؛ معیار ایمان، میزان احسان، اصل حکمت، جان عرفان و شارح قرآن است.
علی (علیهالسلام)؛ انسان کامل، قرآن ناطق، برهان صادق و ترجمان تمام نیکیهاست.
علی (علیهالسلام)؛ امام انس و جان، مقتدای مؤمنان و مرشد خاکیان و افلاکیان است. آموزگاری که خود، شاگرد برترین معلم گیتی است. علی، دستپرورده رسالت، خاتم پیامبران و عقل کل؛ محمد مصطفاست.
نخستین امام
سیزدهم رجب، تنها، سالروز تولد فردی از بنیهاشم نیست که به شادمانی صدچندان نیاز داشته باشد. علی (علیهالسلام)، ترجمان نبوت پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و ثمره رسالت اوست؛ رسالتی که با خاتمیت پیامبر، جای خود را به امامت میدهد تا در مسیر ولایت، وارث تمام انبیا و اوصیا و رسولان اولوالعزم الهی باشد.
علی (علیهالسلام)؛ نخستین یار پیامبر اعظم (صلیالله علیه و آله)، نخستین نمازگزار همراه او، نخستین موحد از قریش ـ پس از پیامبر ـ نخستین صحابی، نخستین مدافع او و اسلام است!
علی (علیهالسلام)؛ نخستین مؤمن، نخستین مسلم، نخستین صدیق و نخستین کسی است که بتهای خانه کعبه را شکست و نخستین کسی است که بر فراز کعبه اذان گفت؛ نخستین مؤذن اسلام، در نخستین پیروزی کامل آن!
علی (علیهالسلام)؛ نخستین امام، نخستین ولی، نخستین وصی و نخستین وفی ـ وفا کننده به عهد ـ پس از پیامبر است. علی؛ حق است و مانند حق، پیشتر از همه و پیشروتر از همه، از بذل مال و اموال تا بذل جان تا جایی که میتوان گفت: «ها علی بشرٌ کیف بشر».
سیزده رجب، تنها، بهانهای برای انتخاب روزی برای تولد علی (علیهالسلام) و جشنگرفتن است. علی، مرد تمام فصول، در تمام قرون و ادوار است، ترجمان تمام خوبیها در تمام عصرها.
راز لولاک
ـ فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک.» اگر نبود عشق حبیب، از محبوب چه نازی باقی میماند و از حبیب چه نیازی گمان میرفت؟! فرمود: «جهان هستی را بهافتخار وجود تو آفریدم.» وجود تو، وجودی که سراپا جود، سخاوت و رحمت، سراپا عشق و ایثار و مودت است. آری عشق، کجا عشق تمام هستی، با عشق رسول اکرم (صلیالله علیه و آله) همانند است؟! کجا ایثار کسی از آدم تا خاتم، با ایثار پیامبر خدا برابر است؟!
کجا مودت، در سراسر هستی، از گذشتگان و آیندگان، با مودت پیامبر یکسان است.
آنگاه که جسم آدم از تکامل سخن میگفت، روح لاهوتی پیامبر بود که زبان را به سخن واداشت و کلام پیامبر بود که در کالبد آدم، به تسبیح خداوند مشغول شد.
از حضرت آدم (علیهالسلام) تا حضرت شیث (علیهالسلام) و از حضرت نوح (علیهالسلام) تا حضرت ابراهیم (علیهالسلام) و از حضرت اسماعیل (علیهالسلام) تا ظهور حضرت خیرالمرسلین (صلیالله علیه و آله)، روزها شب شدند و شبها روز تا چرخه حیات، برترین پیامآور توحید و عدالت را به جهانیان معرفی کند.
هر نقطه از جهان، به آیینی سرگرم تا شاید تنهایی خویش را در عرصه حیات فراموش کنند؛ یکی پی ستودن اوهام و دیگری پی ستایش بت. یکی اسیر قدرت آب و دیگری سرگرم آتش و صلیب و شمع و خرافات کندر و عود. بساط دیر و کلیسا و معبد به راه. انحراف از مسیر الهی، هر روز و هر شب، آدمی را به شیطان نزدیک و از خداوندگار حیات دور کرد. این بار نوبت فرمانده و فرمانروای حکمت و رحمت الهی بود تا به میدان بیاید. آنگاه برترین مرد در کل هستی، سختترین رسالت را بر عهده گرفت.
ارتباط لاهوتی
جبرئیل فرمود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ؛ بخوان! بخوان به نام خداوندی که تو را آفرید!»
این نخستین ارتباط وحی، از دل لاهوت تا فراسوی ناسوت بود، از نقطهای بالاتر از عرش و از زبان فرشتهای بالاتر از تمام فرشتگان الهی. آن که پیام آورده بود، برترین فرشتگان خدا و آن که پیام را شنیده بود، برترین و والاترین انسان در کل هستی بود. پیامدهنده جلجلاله نیز از همه برتر و بالاتر که «لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ» و پیام نیز، جایگاهی رفیع در میان پیامهای الهی داشت. فرمود: «بخوان، بخوان به نام آن که خالق آسمانها و زمین است و انسان را در عین ناتوانی، توانا ساخت!» توانا ساخت تا در عبادت معبود خویش بکوشد، نه از سر جهل و تکبر، عصیانگری کند، بت بپرستد و خود، بت پرستش دیگران شود. اینک باز هم زمان، زمان ارتباط آسمان با زمین بود تا پیامبری دیگر، گسترشدهنده پیام الهی باشد و جوامع انسانی را از تاریکی جهل و گمراهی رها سازد. سروش وحی خداوند، اینک جایی فرود آمده بود که مکه اش میخواندند؛ شهری با خانهای مقدس که چون گوهری، خاکسترنشین جهل اعراب و گرفتار بندهای پنهان و آشکار شیاطین شده بود؛ انواع بتهای سنگی و چوبی، جمجمه حیوانات و زنگهای کوچک و بزرگ که غرق دود و غبار رهگذران، خندهدارترین نمایش را با ستایشگرانشان به تماشا گذاشته بودند. نوری تابان و ارادهای قوی میبایست تا از چهره شهر نقاب بردارد.
طلوع خورشید
نمازش به پایان رسید و از کوه پایین آمد. شانههایش؛ شانههایی که از صبح ازل تا زمان وعده حق، هیچگاه نلرزیده بودند، احساسی غریب داشتند. تمام آنچه را اتفاق افتاده بود، بار دیگر در ذهن خود مرور کرد؛ هم خداوند خویش را میشناخت، هم نفس خویش را، اما مردم؛ مردمی که جاهلترین، سختترین و متعصبترین مردمان روی زمین بودند، چنان در جهل مرکب غرق شده بودند که تصور یکتاپرستی و توحیدگرایی آنان، هر انسان خداآگاه و خودآگاه را به شک میانداخت. بااینحال، وجود مبارک پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) چنان آکنده از ایمان و یقین بود که گویی پیروزی مکتب خود را بهخوبی میدید و لبانش از بشارت خداوند خندان بود؛ بشارتی که مدام در دلش تکرار میکرد: «لاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ!» آری، پیروان او بدون خوف و اندوه، هر روز از روز پیش فزونتر و هر لحظه ایمانشان از پیش، بیشتر میشد. آری، «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، رستگاری، فقط از آن یکتاپرستان است.
از کوه پایین آمد و به خانه رفت. سنگینی رسالت را احساس میکرد. باید به امر خداوند خویشان خود را از آن پیش آمد آگاه میساخت. همه جمع شده بودند، ولی آنچه در دل حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و حضرت علی (علیهالسلام) بود، با تمام گنجینههای جهان تفاوت داشت، حتی شکوه کهکشانها، در نگاه افلاکیان، بهاندازه نور دل علی (علیهالسلام) و خدیجه (علیهاالسلام) جاذبه نداشت. هرچه خویشان حضرت محمد (صلیالله علیه و آله) کمتر به سخنان حضرت اهمیت میدادند، اهمیت پیامش بهویژه برای علی (علیهالسلام) جذابتر و گرانمایهتر میشد.
خورشید طلوع کرده بود و دو مرد و یک زن، تنها یکتاپرستان روی زمین در آیینه آسمان بودند...
تو همان ماه دلیل آفتاب آخرینی
گفتم ای بدر نخستین! دیدنت را دوست دارم امام علی (علیهالسلام) پولدار شد
به مکه رفته بود. عربی را دید که دامان کعبه را گرفته و از خداوند میخواهد چهارهزار درهم به او بدهد. نزد مرد رفت و علت درخواستش را پرسید. مرد گفت: هزار درهم بدهکارم. با هزار درهم دیگر خانهای میخرم. هزار درهمش را مهر همسرم میکنم و هزار درهم آخر را سرمایه زندگیام قرار میدهم.
امام به او فرمود: «وقتی به مدینه آمدی، به سراغ من بیا!» روزی گذر عرب به مدینه افتاد و از کودکان سراغ خانه علی (علیهالسلام) را گرفت. کودکی به وی گفت با من بیا تا تو را به خانه علی (علیهالسلام) ببرم. عرب از کودک پرسید: تو کیستی؟ کودک گفت: حسین، پسر علی. به خانه مولا که رسیدند، از قضا دست امام خالی بود، سلمان را خواست و به او فرمود: برو و نخلستانی را که رسول خدا (صلیالله علیه و آله) درختانش را کاشته است، بفروش! سلمان رفت و نخلستان را با بهای دوازده هزار درهم فروخت و بازگشت. امام چهارهزار دهم از آن را به عرب داد. به فقرای مدینه خبر رسید که علی (علیهالسلام)، پولدار شده است. نزد او آمدند و امام به هر یک مقداری پول داد و با دست خالی به خانهاش بازگشت.1
1. امیرمؤمنان علی از دیدگاه شخصیتهای برجسته، تحقیق و تدوین: حجت موسوی خویی، ص 80.
این خرماها برای توست
برای نظارت مستقیم بر امور جامعه، گاهی به بازار میرفت و در مغازه میثم تمار مینشست. روزی میثم برای انجامدادن کاری از مغازه بیرون رفت. امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بهجای او مشغول فروش خرما شد. پس از مدتی میثم برگشت و مقداری خرما در گوشه مغازه دید و با تعجب به امام نگریست. امام گفت: این خرماها برای توست، ولی اگر علیه تو بود چه میکردی؟ میثم تمار با حیرت بیشتری پرسید: مقصودتان چیست؟ امام پاسخ داد: هر بار که مقداری خرما فروختم، یکی برای تو کنار گذاشتم و یک خرمای اضافه به مشتری دادم. بهاندازه این خرماها به مردم احسان شده و پاداش و ثواب آن برای توست، اما فکر کن اگر به همین مقدار از هر خریدار کم میگذاشتی، آنگاه چه میکردی؟1
1. همان، ص 98.
امرارمعاش
روزی امام علی (علیهالسلام) را در بازار کوفه دیدند که کناری ایستاده و شمشیرش را به فروش گذاشته است. پرسیدند: چرا میخواهی شمشیرت را بفروشی؟ با لبخند گفت: به پولش نیاز دارم تا امرارمعاش کنم و این در حالی بود که مالیات فراوان دولت اسلامی در اختیار آن حضرت بود.1
1. همان، ص 99.
خیانت
زمستان بود، حضرت علی (علیهالسلام) را در بازار بصره دیدند که لباسی از دو پارچه کمقیمت به تن داشت. پرسیدند: در این هوای سرد، چرا لباس کافی به تن نکردهای؟ فرمود: «روزی که به این شهر آمدم، بیش از این لباس به تنم نبود و اگر روزی که میخواهم از این شهر بروم، چیزی بیش از این همراه داشته باشم، خیانت کردهام».1
1. همان.
امیرالمؤمنین
فردی خدمت امام صادق (علیهالسلام) رسید و گفت: السلام علیک یا امیرالمؤمنین! امام از جای برخاست و فرمود: «از بهکاربردن این تعبیر، جز برای علیبنابیطالب خودداری کن که کسی جز او صلاحیت این لقب را ندارد و خداوند فقط او را به این لقب نامیده است.» از امام پرسیدند: پس قائم شما را با چه نام بخوانیم و چگونه به او سلام کنیم؟ امام صادق فرمود: «السلام علیک یا بقیةَ الله. السلام علیک یابنرسولِ الله صلی الله علیه وآله».1
1. علی عطایی اصفهانی، پرتویی از زندگانی اولین معصوم عراق امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام)، ص 69.
فقط درِ خانه علی (علیهالسلام) باز بماند
درِ خانه چند تن از یاران رسول خدا (صلیالله علیه و آله) به مسجد باز میشد. روزی پیامبر فرمان داد به جز در خانه علی (علیهالسلام)، همه درها را ببندید. مردم به این دستور پیامبر اعتراض کردند. پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) در پاسخ به این اعتراض، به مسجد رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود: «بدانید که به من فرمان رسیده بود همه درها به جز در خانه علی بسته شود. برخی مردم چیزهایی گفتهاند، ولی به خدا سوگند! من از جانب خود کاری نکردم، بلکه فرمانی دریافت و آن را اطاعت کردم».1
1. همان، ص111.
داستان چشمه
حبیببنجَهْم میگوید: بهطرف صفین میرفتیم. از روستایی به نام صندودا گذشتیم تا اینکه به بیابانی بیآبوعلف رسیدیم و امام دستور توقف داد. مالکاشتر گفت: یا امیرالمؤمنین! ما را در محلی بی آب به توقف وامیداری؟! امام فرمود: «ای مالک! بهیقین، خدای متعال ما را در این بیابان از آبی بهرهمند میکند که از شهد عسل، شیرینتر، از کره صاف، نرمتر و از برف، خنکتر است.» آنگاه ردایش را از دوش برداشت و با شمشیر تکهای زمین خشک و بی گیاه را نشان داد و گفت: به کمک همراهانت اینجا را بکنید. مالک و دوستانش آن زمین را کندند تا اینکه به سنگی سیاه و بزرگ رسیدند که نتوانستند آن را حرکت دهند و از سر راه بردارند. امام علی (علیهالسلام) نزدیک آمد و دستهایش را سمت آسمان گرفت و مشغول دعا شد. سپس آن سنگ را کشید و از جایش درآورد و به کناری انداخت. ناگهان چشمه آبی نمایان شد که از عسل شیرینتر، از برف، خنکتر و از یاقوت، صافتر بود. از آن آب برداشتیم و نوشیدیم. آنگاه امام سنگ را جای خود گذاشت و فرمود: «رویش را با خاک بپوشانید!» از آن محل که حرکت کردیم، هنوز قدری راه نرفته بودیم که امام فرمود: «چه کسی جای آن چشمه را میداند؟» گفتیم: همه ما آنجا را بلدیم. برگشتیم تا جای آن را پیدا کنیم، ولی هرچه گشتیم، اثری از چشمه نبود. با این خیال که امام تشنه است، به جستوجوی آب رفتیم تا به کلبه راهبی پیر رسیدیم.
پرسیدیم: آبی داری تا مولایمان را سیراب کنیم؟
گفت: آری، دو روز زحمت کشیدهام تا آن را گوارا کنم. وقتی آب را آورد، تلخ و بدمزه بود. گفتیم: با اینکه دو روز وقت برای شیرینکردن آب صرف کردهای، هنوز اینقدر تلخ و بدطعم است؟ کاش از آن آبی که مولای ما به ما داد، مینوشیدی! سپس داستان چشمه را برایش تعریف کردیم.
راهب گفت: مولای شما پیامبر است؟ گفتیم: نه جانشین پیامبر است.
با اینکه نخست از ما میترسید، با شنیدن این سخن نزدیکتر آمد و گفت: مرا پیش مولای خود ببرید! او را نزد امام آوردیم. همین که چشم امام به او افتاد، پرسید: «تو شمعون هستی؟»
پیرمرد گفت: آری، این نام را مادرم بر من گذاشته است و کسی جز خدا از آن خبر ندارد. اکنون نشانه امامت خود را تکمیل کن تا من نیز ایمانم را به تو کامل کنم. امام پرسید: «ای شمعون! چه میخواهی؟» راهب گفت: داستان چشمه و نام آن را. امام فرمود: «اسم آن راحوما و از چشمههای بهشت است. 13 وصی از آن نوشیدهاند و من آخرین وصی بودم که از آن خوردم.» راهب گفت: سخنان تو را در کتابهای انجیل خواندهام. شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست. محمد فرستاده است و تو، وصی محمد هستی. سپس همراه کاروان امام تا صفین آمد، در جنگ شرکت کرد و نخستین فرد از سپاه امام بود که به شهادت رسید. امام بر بالینش حاضر شد و درحالیکه اشک میریخت، فرمود: «هرکس با کسی محشور میشود که او را دوست دارد. این راهب در بهشت، رفیق و همراه من خواهد بود».
صورتت را ابری نبینم!
صورتت را ابری نبینم ای آسمان خانه! غمها و خستگیهایت مبادا فراوان شوند و تو همچنان، خانه را با تمام سنگینی به دوش بگیری و روزگار شاد مرا رقم بزنی؛ با دستهایی که آسمان و زمین را به هم میدوزند تا من، سقف آرامش خویش را هرگز کم نیاورم. تو که هر غروب خوشبختی را به خانه میآوری، تو که هر پگاه، سفر میکنی به سرزمین تلاش و خستگیهای بیوقفه! من هر لحظه برایت دعا میکنم که تمام سنگهای معبر و خیابان، پیش پایت گل شوند و تمام سایههای ابرها و درختها بر سر خستگیات نوازش باشند. دعا میکنم تکیهگاه شانههایت هرگز از لحظههای زندگی من کم نشود و روزهای عمر من، پشتگرمی مهرت را هرگز گم نکند.
همیشه نام تو را سکوت کردهام که شکوه و غرور بودنت را باید تنها سربهزیر انداخت و به احترام ایستاد.
دستان بذرپاش تو
قدمهای جستوجوگرت، تعطیلی ندارند، چشمانم دلواپست آرام نمیگیرند، دستان توانگرت، هر لحظه خاک سخت زندگی را شخم میزنند تا بذر امید بیفشانند و دیوارهای نومیدی را از مسیر رفتن بردارند. من چگونه آسوده خفتهام در میان آرزوهای برآورده خویش، حالآنکه تو دستبهکار فراهمآوردن رؤیاهای منی و سر آسودن نداری تا من هرگز حتی خوابهای مختصر پریشان نبینم و آتیه خواهشهایم آسان به دستان جوانیام برسد. تو نمیدانی، شبها که خفتهای، از صدای قلب خستهات، کبوتری پر میکشد و به آسمانها میرود تا خدا او را در آغوش بگیرد و خستگیهایش را دور کند.
من اینجا میبینم که در آسمانها ستارگان، پدر خسته و خفته مرا به هم نشان میدهند و فرشتگان، آن بالاها برایش چادرشبی از خوابهای طلایی میبافند و نسیمی آن را به زمین میآورد و بر روی شانههایش میاندازد. من دعا میکنم و با دعای من، شب دراز میشود و خورشید، دیرتر و دیرتر بیرون میآید و ماه، همچنان شب را برقرار نگه میدارد تا تو بیشتر چشمهایت را به خواب بدوزی.
سالم باشی همیشه
از خانه که بیرون میروی، من غمگینم؛ غمگین رد پای تو که تا دورها و سختیها میرود و بازمیگردد. مرا به امید خانه بی تو رها نکن، من دلتنگ میشوم. من در نبودنت همواره از خود میپرسم چگونه خستگیهای روزمره را تاب میآوری و از کار و کوشیدن دلزده نمیشوی؟ چگونه از بستر دلپذیر خواب سپیدهدم کناره میگیری و به استقبال سرما و گرمای خیابان میروی تا تمام مشکلات، صبح تا شام به تو سلام کنند؟ من تا غروب، پشت تمام پنجرهها با خدا از تو سخن میگویم و سلامت نفسهایت را آرزو میکنم و به هر جای زندگی که میروی، درود و خیرخواهی خود را با نسیمهای مهربار، به سویت روانه میکنم. من غروبها را دوست دارم که تو با نفسهای خسته، پشت در خانه میرسی؛ مثل موهبتی رنگپریده و من با صدای در از جا میپرم و آغوش به روی مهمان همیشگی غروب میگشایم؛ مهمانی که صاحبخانه و کاشانه و هستی من است که دلخوشی و دلیل خوشبختی من است و من تمام اندوه سرخ غروب را در روشنایی چشمانش از یاد میبرم.
.
.
.
منبع: مجله اشارات