روزنه های امید

  • 6206
  • 236 مرتبه
دهان‌های بدونِ کنترل (داستان)

دهان‌های بدونِ کنترل (داستان)

1400/04/27 01:54:29 ب.ظ

روزی روزگاری روباه مکار در نزدیکی مزرعه‌ای زندگی می‌کرد. حیوانات گوناگون و زیادی در مزرعه بودند. روباه همیشه در آرزوی این بود که فرصتی به دست آورد و مرغ و خروس مزرعه را شکار کند؛ ولی از سگی که در مزرعه بود، به‌شدت می‌ترسید. یک سال در مزرعه خشک‌سالی شد و حیوانات مزرعه غذایی برای خوردن نداشتند. روباه هم که به‌شدت گرسنه و تشنه بود، نزدیک مزرعه شد و تا سحر صبر کرد. هنگامی‌که حیوانات در خواب بودند، به آن‌ها نزدیک‌تر شد. خروس که در آن موقع از همه زودتر بیدار شده بود، روباه را دید و به او سلام کرد.

روباه جواب سلام او را داد و گفت: «من با پدر تو رفیق بودم. یادش به خیر عجب صدای زیبا و رسایی داشت.»

خروس گفت: «صدای من هم خیلی زیباست» و چشم‌هایش را بست و شروع به آواز خواندن کرد.

سگ مزرعه بیدار شد و به سمت روباه دوید. روباه هم در همین حین، خروس را به دهان گرفت و فرار کرد. خروس گفت: «اگر می‌خواهی سگ رهایت کند، بگو این خروس مزرعه شما نیست.»

روباه که بسیار ترسیده بود، تا دهانش را باز کرد که این جمله را به سگ بگوید، خروس از دهانش پرید و فرار کرد.

خروس بالای نرده پرید و گفت: «لعنت بر چشمی که بی‌موقع بسته شود!»

روباه نیز گفت: «و لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود» و فرار کرد و به جنگل برگشت.

برای سخن گفتن به‌موقع و پرهیز از حرف زدن در جایی که مصلحت نیست، حکایات زیادی وجود دارد. داستان معروف مرغابی‌ها و لاک‌پشت هم که در کتاب‌های درسی‌مان آمده است، از این موضوع یاد می‌کند؛ حتی امام علی (علیه‌السلام) در حدیثی می‌فرمایند: «وقتی برای گفتار، زمان مناسبی نمی‌یابی، سخن نگو.»۱


نُقل‌ونباتی تلخ، به اسم فحش!

سال‌ها پیش خانم همسایه‌مان را دیدم که لباس سیاه پوشیده بود و ناراحت و غم‌زده به خانه‌شان می‌رفت. مادرم ایستاد تا با او سلام‌علیک کند و علت آن حال بدش را بپرسد. او در جواب دلجویی مادرم گفت مدت‌ها قبل برادرش، محمد، با یکی از همکارانش دعوایش می‌شود. همکارش شروع می‌کند به ناسزا گفتن و محمد هم به‌جای سکوت، جوابش را می‌دهد، تا جایی که کار شدت می‌گیرد و از فرط عصبانیت، مرد گلدانی را که دم دستش بوده است، برمی‌دارد و به سمت محمد پرت می‌کند. نتیجه این می‌شود که محمد ضربه‌مغزی می‌شود. و بعد از مدتی که در کما بوده است، از دنیا می‌رود.

همهٔ معصومان (علیهم‌السلام) و عالمان دینی، به ما توصیه می‌کنند که سخن لغو و بیهوده به زبان نیاوریم. لقمان حکیم گفته است که در زندگی‌اش با پیامبران بسیاری نشست‌وبرخاست کرده است و تمام پیامبران در نصیحت‌هایشان به او، این نکته را گفته‌اند: «هنگامی‌که در بین انسان‌ها رفتی، زبانت را حفظ کن.»

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّةَ إِنَّهُ دَلِيلٌ عَلَى كُلِّ خَيْر۲ (به‌راستی‌که سکوت دری است از درهای حکمت. مسلماً سکوت محبت می‌آورد. به‌درستی که آن، به هر خیر و خوبی راهنماست.)


در مذمت دروغ

سال‌ها پیش وقتی دبستانی بودم، مادرم برایم لقمه گرفته بود تا در مدرسه، آن را بخورم. تأکید هم کرده بود که ناشتا نباشم و حتماً آن لقمه را بخورم. وقتی مدرسه تعطیل شد، یادم آمد آن لقمه را نخورده‌ام و اگر مادرم بفهمد، حسابی دلخور می‌شود؛ برای همین، صبحانه‌ام را از کیفم درآوردم و در باغچهٔ سر کوچه‌مان انداختم. به‌محض رسیدنم به خانه، مادرم پرسید لقمه‌ام را خورده‌ام. چون نمی‌خواستم ناراحتش کنم، همان‌طور که توی اتاقم بودم، جواب دادم: «بله.»

مادرم از آشپزخانه بیرون آمد و چند بار دیگر از من پرسید که مطمئنم آن را خورده‌ام یا نه! من هر بار، احمقانه و به‌دروغ جوابم را تکرار می‌کردم تا اینکه مادرم لقمه‌ای را نشانم داد و گفت: «این سر کوچه افتاده بود. تو نخوردی‌اش و به من دروغ گفتی. این می‌شود دو تا کار بد: صبحانه نخوردن و دروغ گفتن.» بعد هم اضافه کرد: «آدم دروغ‌گو هم فراموش‌کار است و دیر یا زود دروغش را لو می‌دهد و هم عادت می‌کند از گفتن حق فرار کند و به‌دروغ رو بیاورد؛ برای همین هم زود دستش رو می‌شود و آبرویش می‌رود.»

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده‌اند: «هرگاه بنده دروغ بگوید، از بوی گندی که پدید آورده است، فرشته به مسافت یک میل از او فاصله گیرد.»۳


پچ‌پچ کردن

ما دخترها بیشتر از هر کس دیگری، حرف برای گفتن داریم. به‌محض اینکه دختر دیگری هم‌سن خودمان ببینیم، جایی کنارمان برایش باز می‌کنیم تا باهم درباره موضوعات مختلف حرف بزنیم: از فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که دیده‌ایم، تا دردسرهایی که در مدرسه برایمان اتفاق افتاده است. به‌هرحال، همیشه خدا حرف و موضوعی داریم که ساعت‌ها و حتی روزها درباره‌اش با دوستمان صحبت کنیم. خیلی اوقات هم وقتی می‌بینیم اطرافمان فرد دیگری هست که تمایلی نداریم او از حرف‌هایمان چیزی بشنود، سریع دستمان را حائل دهانمان می‌کنیم و به گوش‌های دوستمان نزدیک می‌شویم و شروع می‌کنیم به پچ‌پچ کردن. اما میدانید همین پچ‌پچ کردن در حضور فردی دیگر، اشتباه است؟!

حتی اگر آن حرفی که می‌زنید، حرف خوبی باشد، بازهم این نوع صحبت کردن گناه دارد. این را من نمی‌گویم. هم خدا می‌گوید و هم امامانمان (علیهم‌السلام). دلیل اشکال داشتن این مدل صحبت کردن شاید این باشد که آن فردی که بینتان هست، وقتی می‌بیند شما و دوستتان یواشکی حرف می‌زنید، فکر می‌کند او را دوست ندارید و حس غریبه بودن به او دست می‌دهد یا حتی ممکن است فکر کند شما دارید دربارهٔ او حرف می‌زنید و دلش بشکند. درست است که ممکن است فکر و خیال‌های او اشتباه باشد؛ ولی ما فکر و خیال او را نمی‌توانیم کنترل کنیم؛ پس به خاطر فکرهایی که به سمت ذهن نفر سوم می‌رود و از کار ما می‌رنجد و غمگین می‌شود، نباید در حضور یک فرد دیگر، با دوستمان درگوشی حرف بزنیم.

امام کاظم (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «إِذَا کانَ ثَلَاثَةٌ فِی بَیتٍ فَلَا یتَنَاجَی اثْنَانِ دُونَ صَاحِبِهِمَا فَإِنَّ ذَلِک مِمَّا یغُمُّهُ.» (هرگاه سه نفر در مکانی بودند، دو نفرشان جدا از رفیق خود، نجوا و صحبت درگوشی نکنند؛ چراکه این کار، او را اندوهگین می‌کند.).۴


 

۱. عبدالواحدبن‌محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، به تحقیق و تصحیح سید مهدی رجائی، چ ۲، قم: دار الکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ ق، ص ۷۵، حدیث ۱۲۵.
۲. محمدبن‌یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی به تحقیق و تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی ج ۲، ج ۴، تهران: دار الکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ ق، ص ۱۱۳.
۳. عبدالحمیدبن‌هبة‌الله‌بن‌ابی‌الحدید معتزلی ابن ابی‌الحدید) الفرح نهج البلامة لابن‌ابی‌الحدید، به تحقیق و تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۶، جا، قم: کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی (قدس سره)، ۱۴۰۴ ق، ص ۳۵۷.
۴. محمدبن‌یعقوب کلینی رازی، الاصول من الکافی، به تحقیق و تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، ج ۲، ج ۴، تهران: دار الکتب الاسلامیة، ۱۴۰۷ ق، ص ۶۶۵

 

 

منبع: فصلنامه نورالهدی