به مناسبت ولادت پیامبر اعظم
ماه از زبان ماه
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله): من، محمد (ستوده شده در زمین) هستم. من، احمد (ستوده شده در آسمان) هستم. من، ماحی (نابودکننده) هستم که به دست من کُفر نابود میشود. من، حاشر هستم که مردم به دنبال من محشور میشوند. من، عاقب هستم و عاقب کسی است که بعد از او پیامبری نباشد.
(کنزالعمّال، ج 11، ص 462)
ماه از زبان باران
امام علی (علیهالسلام): خداوند، او [محمد] را با نور روشناییبخش، برهان آشکار، راه پیدا و کتاب راهنما برانگیخت. خاندانش بهترین خاندان است، شجرهاش بهترین شجره، شاخههایش راست و میوههایش آویزان. زادگاهش مکه است و هجرتش به طَیْبه (مدینه).
(نهجالبلاغه، خطبهٔ 161)
معجزه
روزی پیامبر و عمویش ابوطالب در بیابان بیآبوعلف ذوالمجاز میرفتند. گرما و خستگی، طاقت از آنها گرفته بود. زبان در کام ابوطالب خشکیده بود و اظهار بیطاقتی میکرد. سنگی در آن نزدیکی بود. پیامبر بهسوی سنگ رفتند. با پای خود به سنگ زدند. سنگ غلت خورد و کمی کنار رفت. ابوطالب دید از جایی که سنگ کنار رفت، آب زلالی بیرون زد و لحظهبهلحظه در گودی کوچکی که سنگ درست کرده بود، جمع شد. ابوطالب مقداری از آن آب گوارا بر صورت زد و مقداری نیز نوشید. موقع حرکت، پیامبر، سنگ را بهجای اول برگرداندند و دوباره همهچیز مثل اول شد.
(بحارالانوار، ج 15، ص 407)
بهداشت
پیامبرِ اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمودهاند:
* انار، رئیس همهٔ میوههاست و هر کس یک انار بخورد، چهل پگاه، شیطان خویش را به خشم میآورد.
* انار را با پیهٔ آن (سپیدهٔ درون انار) بخورید؛ چراکه شستوشو دهندهٔ معده است.
* روغنزیتون بخورید؛ چراکه خجسته است. از آن خورش بسازید و از روغن آن بر خویش بمالید که از درختی خجسته بیرون میآید.
* هرکس یکلقمهٔ چرب شده به روغن حیوانی بخورد، به همان اندازه، بیماری از تن او فرومیریزد.
* تره در میان سبزیها، همانند نان در میان خوراکیهاست.
نامههای پیامبر
نامه به پادشاه بحرین: «بسمالله الرحمن الرحیم. از محمد فرستادهٔ خداوند به مُنذر بن ساوی! سلام و درود بر تو باد! من سپاس خداوند را در برابر شما بهجا میآورم و شهادت میدهم که خدایی جز او نیست؛ اما بعد! من تو را به دین اسلام میخوانم. اسلام بیاور تا در امان باشی و آنچه تحت فرمان داری، همچنان برای تو باشد و بدان که آیین من بهزودی به دورترین جایها خواهد رسید. محمد پیامبر خدا!»
این نامه را علاء بن حَضْرَمی از طرف پیامبر برای منذر برد. منذر تا آن هنگام مجوسی بود. علاء به او گفت: «ای منذر! تو در کارهای دنیا بسیار عاقلی! بنابراین سعی کن در کار سرای دیگر کوتاهی نکنی. آیین مجوسی یکی از بدترین آیینهاست. مجوسیان با محارم خود ازدواج میکنند. غذاهای پلید میخورند و آتشی را که در روز قیامت بدنهای آنها را خواهد خورد، میپرستند. اینک پیامبری نزد ما ظهور کرده که هیچگاه دروغ نمیگوید. خیانت نمیکند و خلف وعده از او سر نمیزند. آیا سزاوار است چنین شخصی را تصدیق نکنیم؟» منذر، سخنان علاء را پذیرفت و گفت: «آری، من در این پادشاهی اندیشه کردم و دیدم فقط به کار دنیایم میآید و در دین شما نیز فکر کردم و دیدم هم به کار دنیا و هم به کار آخرت میآید. اکنون چیزی نمیتواند مرا از پذیرش آیینی که امنیت و آسایش دنیا و راحتی در هنگام مرگ را داراست، بازبدارد.»
(احمدی میانجی؛ مکاتیبالرسول)
غزوهها
غزوهٔ حنین: پس از فتح مکه به دست مسلمانان، سی هزار نفر از قبیلههای مختلف جمع شدند و مردی را به نام مالک بن عوف بر خود امیر ساختند. آنان قسم خوردند که مکه را از دست مسلمانان بازستانند و آهنگ این شهر کردند. حضرت رسول با دوازده هزار مرد از مکه بیرون آمد. تا آنوقت مسلمانان را این اندازه لشکر نبود. آنان در وادی حنین که محلی است بین طائف و مکه فرود آمدند؛ اما وادی حنین تنگ بود و مسلمانان بهزحمت افتادند. در آغاز جنگ، شکست به مسلمانان نزدیک شد و شروع به فرار کردند؛ اما پیغمبر ثابت ایستاد. مؤمنین چون او را دیدند، قویدل گشتند. دور حضرت را گرفتند و باز حمله کردند. این بار پیروز شدند و کفار را شکست دادند و غنیمت و اسیران زیادی گرفتد. مالک بن عوف نیز با یاران باقیمانده گریختند و در حصاری در طائف پنهان شدند.
(فرهنگنامهٔ دهخدا)
اصحاب
براء بن مالک، از افراد دلاور پیامبر بود. در چند غزوه همراه پیامبر شرکت کرد که دلاوریهای عجیبی از خود نشان داد. بعد از ارتحال پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، ازجمله کسانی بود که حضرت علی (علیهالسلام) را جانشین پیامبر دانست. آنقدر شجاع و نترس بود که خلیفهٔ دوم دستور داده بود فرماندهی هیچ لشکری را به او ندهند؛ چون لشکر را به خطر میانداخت. براء به برادرش میگفت: «به خدا سوگند که تاکنون نودوچند نفر از مشرکان را یکتنه کشتهام؛ امیدوارم خدا مرا در رختخواب نمیراند!» در جنگی که مسلمانان با مسیلمهٔ کذاب- پیامبر دروغین بعد از محمد (صلیاللهعلیهوآله)- داشتند، وارد باغی که پناهگاه دشمن بود، شد و درِ باغ را گشود تا مسلمانان وارد آن شوند. او در این جنگ بیش از هشتاد زخم خورد. در جنگ شوشتر مسلمانان از او خواستند که دعا کند تا آنها پیروز شوند؛ چون پیامبر گفته بود دعای او مستجاب است. براء، دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! تو را سوگند میدهم که ما را بر آنها پیروز کنی و مرا به پیامبر ملحق نمایی.»
در این جنگ مسلمانان پیروز شدند و براء به شهادت رسید. او به «شهید شوشتر» معروف است.
(معارف و معاریف، ج 3، ص 108)
مهر و ماه
روزی پیامبر در خانهٔ دخترش- فاطمه- بود. در این هنگام حسن که خواب بود، بیدار شد و آب خواست. پیامبر برخاست و با دست خود از شتر، شیر دوشید و برای حسن آورد. در این هنگام، حسین نیز از خواب بیدار شد و آب خواست. پیامبر با ملایمت از حسین خواست تا اجازه دهد حسن اول آب بخورد. فاطمه عرض کرد: «پدر جان! گویا حسن را بیشتر دوست دارید.»
پیامبر فرمود: «من هردوی آنها را یکسان دوست دارم؛ اما حسن زودتر از حسین از من آب خواست.»
(جلوههای تقوا، ج 1)
ماه از زبان شاعران
به فضل خویش، یزدان رحمت آورد
ز رحمت نور در گیتی بگسترد
برآمد آفتاب راستْگویان
خجسته رهنمای راهجویان
چراغ دین، ابوالقاسم محمد
رسول خاتم و یاسین و احمد
به پاکی: سید فرزند آدم
به نیکی: رهنمای خلق عالم
خدا از آفرینش، آفریدش
ز پاکان و گزینان برگزیدش
نبوت را بدو داده دو برهان
یکی فرقان و دیگر تیغ برّان
سخنگویان در آن خیره بماندند
هنرجویان بدین جان بر فشاندند
چو بشنیدند فرقان از پیمبر
بدیدندش به جنگ بدر و خیبر
بدانستند کان هر دو، خداییست
پذیرفتنْش، جان را روشناییست
نگهداریم دین تا روح داریم
به یزدان، روح و دین باهم سپاریم
(فخرالدین اسعد گرگانی، مثنوی ویس و رامین)*
منبع: مجله سلام بچه ها