نکتههایی دربارهٔ رفاقت زن و شوهر در زندگی
وصفناپذیری برخی از پدیدهها
برخی از پدیدهها و پارهای از اوصاف را نمیتوان به گونهٔ کامل و جامع وصف کرد؛ زیرا قلم و بیان قادر به تبیین آنها نیست. به تعبیر علمی، «یُدرَک وَ لا یوصَف» اند؛ یعنی درکشدنیاند، اما وصف شدنی نیستند، ادراک آنها نیازمند دقت بالا و فهم عمیق است و هر حس و اندیشهای نمیتواند آنها را بهگونهای همهجانبه درک کند. یکی از آن پدیدههای وصفناشدنی دانهدرشت در قلمرو زندگی خانوادگی، «ثمرههای رفاقت و سازگاری همسران و زیانهای عدم رفاقت و ناسازگاری ایشان» است. اگر زن و شوهر با همدیگر سازگار و رفیق باشند، بیشتر خوبیهای لازم برای یک زندگی سعادتمندانه را دارند و اگر رفیق و سازگار نباشند، بیشتر بدیهای لازم برای تباهی زندگی را فراهم کردهاند. درصورتیکه زن و شوهر با یکدیگر «خوب» باشند، دیگر از مشکلات زندگی باکی: نیست و اگر باهم «بد» باشند، دیگر چندان بهرهای از حیات خانوادگی ندارند. این «خوب بودن» همسران با یکدیگر، بهمنزلهٔ «صد» است که «نود» را نیز در بردارد و نیز هشتاد و هفتاد و ... را. بسیاری از موهبتهای فرخندهٔ زندگی، زیرمجموعهٔ این نعمت گرانقدرند. اگر یک زندگی همراه با آرامش و آسایش و نیز سعادت حیات آن جهانی را بخواهیم، به رفاقت همسران نیاز داریم. از سوی دیگر، اگر دو همسر باهم ناسازگار و نارفیق باشند، علاوه بر تباهی زندگی دنیایی، آخرتشان نیز تباه میشود.
آرامش درونی
آن سکینت، مودت و رحمتی که خداوند از ثمرههای پیوند همسران بیان فرموده۱، با رفاقت و سازگاری زن و شوهر قابل تأمین است. دوستی همسران، از بهترین آرامشبخشهای روان آدمی است؛ و بالعکس، اگر میان همسران رفاقت و همدلی نباشد، خانه و کاشانه ایشان یا سرد و بیروح است یا معرکهٔ کارزار.
در این عرصهٔ منحوس، اعصابها فرسوده میشود. بسیاری از افسردگیها نیز از همین ناحیه، دامنگیر آدمیان میشود؛ چه برای خود زن و شوهر و چه فرزندانشان.
طبیعت و خاصیت ذاتی ازدواج و زیستن همسران در کنار یکدیگر، آرامشبخش است و محبت و مهربانی، از ثمرهها و پیامدهای این پیوند مقدس است. اگر آدمیان، این پدیدهٔ فرخنده را به همان طبیعت اصلیاش باقی بگذارند، بهیقین، سعادت آفرین خواهد بود.
آفات رفاقت
پدیدههای این جهان را آفتهایی است؛ ازاینرو، صاحبان اندیشه و خردمندان باید همواره مراقب آفتها باشند و برای صیانت از داشتههای خویش، در برابر هجوم آفات سپر گیرند، غافلگیر نشوند و نگذارند به داشتههای ارزشمندشان آسیبی برسد. درصورتیکه آفتی توانست لطمهای به آنها بزند، فوراً به جبران برخیزند، آفت شناسی و آفت زدایی کنند و رگ و ریشههای آفت را بخشکانند. رفاقت زن و شوهر نیز آفتهای بسیاری دارد که باید مراقبشان بود؛ مراقبتی دائمی و هوشیارانه. این مراقبت از وظایف حتمی زن و شوهر است. اگر یکی مراقب باشد و دیگری بیپروا، امنیت کامل حاصل نمیشود. این آفتها گوناگوناند؛ بخشی درونیاند و بخشی بیرونی؛ یعنی برخیشان از اخلاق و احوال و کردار و گفتار خود زوجها منشأ میگیرند، رستنگاهشان زندگی خصوصی زوجهاست و ریشه در درون جان همسران و کاشانه ایشان دارند و برخی از بیرون میآیند و عوامل بیرونی آنها را برایشان و زندگانیشان تحمیل میکنند. هر دو بخش و همه گونههای آفت را باید شناخت و از آنها حذر کرد.
برخی از آفتهای رفاقت و درمان آنها
۱. مجادله
مجادله و ستیزهجویی زوجها، از دانه درشتترین آفتهای رفاقت همسران است. این آفت، چنان موریانهای است که در پیکرهٔ حیات خانوادگی نفوذ میکند و آن را پوک و پوسیده مینماید. عرصهٔ ستیزه گری، عرصهای خسارتبار است که همهٔ جدال کنندگان در آن زیان میبینند. این نبرد، بی برنده است و هیچ برندهای برای این کارزار، قابلتصور نیست. مبارزان میدان جدال و نزاع، عاقلان نیستند و داور این میدان، عقل نیست تا بخواهد در پایان نبرد، به نفع یکی و به زبان دیگری حکم کند؛ بلکه مبارزان این نبرد، سفیهاناند و داور آن جهل است؛ ازاینرو در چنین صحنهٔ غبارآلودی، هیچ پدیدهٔ واضح و روشنی بافت نمیشود. لجاجتهای کور، خشمهای بیمهار، عصبانیتهای بیمنطق و بیمارگونه و خودخواهیهای فضیلت سوز، چنان بر تارک یکدیگر میکوبند که مغز اندیشهورز را گیج میکنند و آن را از خردمندی بازمیدارند.
فرجام این نبرد کور، از همان آغاز معلوم است: شکست دوسویه! ازاینرو آدمی نباید از همان آغاز به چنین عرصهٔ نامبارکی، پای گذارد. همسران و دیگران نگویند: «بالأخره مسائلی در روابط زوجها پیش میآید که برای حل آنها، چارهای جز بحث و مناقشه نیست»؛ زیرا ما میگوییم: هیچ مسئلهای با مجادله و مناقشه حل نمیگردد، بلکه با مناقشه، اگر راهحلی هم وجود داشته باشد، گُم میشود. راههای حل مسائل خانوادگی و ابزارهای گشایش گرههای روابط همسران را باید در جایی غیر از میدان نبرد و جدال پیدا کرد. دراینباره، در کتاب «نبرد بی برنده» بهتفصیل سخن گفتهایم.۲ پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) دربارهٔ نکوهیدگی مجادله و مخاصمه، فرمودهاند: «آدمی به مرتبه کمال ایمان نمیرسد تا آنکه مجادله و ستیز را وانهد؛ اگرچه بر حق باشد».۳
۲. عیبجویی و عیبگویی
همهٔ انسانها، خویشتن را دوست دارند. «حُب ذات» و خویشتن دوستی، از نیرومندترین علاقههای آدمی است. ازاینروست که ما اهانت به خود را برنمیتابیم؛ حتی اگر در جامهٔ انتقاد باشد و بهیقین بدانیم که انتقادکننده، قصد دشمنی ندارد و خیرخواه است. عیبجویی و عیبگویی، چنان سم کشنده است که اگر پای درخت رفاقت و محبت همسران ریخته شود، ریشههای درخت را میسوزاند، شاخههایش را میخشکاند و میوههایش را میپوساند.
۳. خودخواهیهای جاهلانه
اینکه آدمی خویشتن را دوست بدارد، طبیعی است، اما آنچه ناپسند و خاستگاه بسیاری از بدیهاست، خودخواهی متکبرانه و جاهلانه است.
مادر بتها، بت نفس شماست
زان که آن بت، مار و این بت اژدهاست۴
خودخواهی مذموم، نوعی از خودپرستی است. خویشتنخواهی سبب میشود که آدمی دیگران را فدایی خود بخواهد، منافع خویش را بر منافع همگان برتر بداند و خواستهها و آرای خود را بر خواستهها و نظرهای دیگران ترجیح دهد. خودخواهی، موجب نوعی استبداد میشود. آدم خودخواه، اگر پادشاه باشد، پادشاهی ستمکار است، اگر حاکم باشد، حاکمی خودکامه است، اگر داروغه باشد، داروغهای زورگوست و اگر همسر باشد، همسری ناسازگار است! همسری که میخواهد همهچیز طبق رأی او باشد، همه بهفرمان او باشند و همهٔ کارها به ارادهٔ او انجامپذیرند. حالآنکه وقتی دو نفر بر کاری مشترک توافق کردند، شیوهٔ عادلانه آن است که نظر و ارادهٔ هردو، در انجام کار دخیل باشد. معنای اشتراک در کار، همین است. ممکن است وظایف هرکدام، به هر دلیلی متفاوت باشد، اما اصل شراکت در امور باید مراعات شود. پسر و دختر، تا همسر نشدهاند، میتوانند در یک کار، صد در صد نظر خود را لحاظ و اعمال کنند، اما وقتی همسر شدند، «صد» به «پنجاه» بدل میشود.
نوع دیگر خودخواهی، خودخواهی ضد اخلاقی است که چهبسا مخربتر از نوع اول است. تکبر ورزی، بسیاری از رنجاندنها و بدزبانیها، پارهای از قهر کردنها و بسیاری از زورگوییها، بداخلاقیها، فخرفروشیها، تحقیر کردنها و بدرفتاریها، از خودخواهی منشأ میگیرند. زوجهای جوان از همان آغاز حیات مشترک و حتی پیش از آن، باید خویشتن را واکاوند، به بررسی دقیق احوال و اخلاق خود بپردازند و اگر عنصر خودخواهی را در وجود خوبش بافتند، به اصلاح آن برخیزند. آنها باید بهیقین بدانند همانگونه که خودخواهی با خداخواهی فراهم نمیآیند، خودخواهی با همسرخواهی نیز یکجا جمع نمیشوند.
یکقدم بر خویشتن نِه، وان دگر در کوی دوست
۴. لجاجتهای کودکانه
اگرچه برای ایجاد و بروز لجاجت، علتهای گوناگونی بیان میشود، اما منشأ اصلی این رفتار نابهنجار، کوتاهی عقل و ضعف شخصیت آدمی است. لجبازی، کار کودکان است و رشیدان، محال است لجبازی کنند. انسان رشد یافته و صاحب شخصیت سالم، شاید براثر عواملی دچار خشم شود و کاری خشمگینانه انجام دهد، اما زود خشم خویش را مهار میکند و اگر به گاه خشمناکی کار ناشایستی کرده باشد، آن را جبران مینماید و هرگز خشمش به لجاجت ناعاقلانه بدل نمیشود. لجاجت و خردمندی مانند نور و ظلمتاند؛ همچنان که روشنایی و تاریکی، هرگز در یکزمان و مکان فراهم نمیآیند، لجبازی نیز هرگز با خردمندی و بزرگواری جمع نمیشوند. درنتیجه و بهتناسب بحث ما، «لجاجت با «رفاقت» هرگز بهصورت همزمان در خانهای فراهم نمیآیند. اگر لجاجت از دری به خانهٔ زوجی درآید، رفاقت از در دیگری از پنجره بیرون میرود. این سخن، تنها یک موعظهٔ اخلاقی نیست، بلکه یک اصل اصیل در قلمرو مدیریت زندگی خانوادگی است.
این را نیز بیفزاییم که لجاجت، یک بازی دوسویه است و اجرای آن دستکم به دو بازیگر نیاز دارد. اگر هردو همسر نقشی بر عهده گیرند، بازی ادامه مییابد، اما اگر یکیشان از آغاز وارد صحنه نشود و یا آن را پس از ورود ترک کند، این بازی یا آغاز نمیشود و یا دوام نمییابد؛ بنابراین، آنکس که اصلاً به این آتشبازی بچگانه نپردازد، یا اگر پرداخت، زودتر از دیگری آن را وانهد، عاقل تراست و «عاقل آن است که اندیشه کند پایان را».
۵. دخالتهای ناروای دیگران
دخالتهای بیجای دیگران در زندگی زوجها، دمار از روزگار ایشان برمیآورد. همسران، بهویژه زوجهای جوان، باید هوشیارانه کشیک زندگی خصوصی خود را بکشند، هوای همدیگر را داشته باشند و با همدلی و همفکری، زیرکانه و بدون هیاهو، در برابر ضربتهای دشمنان سعادت خویش، پیرامون زندگی خصوصیشان، حصاری نفوذناپذیر بکشند و به هیچکس مجال نفوذ به کاشانهشان را ندهند.
۶. ناکامی جنسی
نقش و سهم امور جنسی در حیات زوجیت، بهواقع بسیار بیشتر از مقداری است که فرهنگ، جامعه و همسران ما برای آن قائلاند. این پدیده، از بزرگترین و اثرگذارترین پدیدههای زندگانی است. بسیاری از فرخندگیهای حیات زوجها، مرهون زود کامیابی جنسی و عاطفی ایشان است؛ همانگونه که کثیری از ناخجستگیهای زندگی خانوادگی، نتیجهٔ ناکامی در همین رد قلمرو است. سخن اکنونی ما در باب رفاقت زوجها است؛ ازاینرو بهصراحت میگوییم: ازجمله امور مهم در ایجاد و دوام پیوند دوستی میان همسران و پایداری رفاقت و سازگاری ایشان، همانا موهبتهای بیبدیل کامیابی جنسی و بهرهٔ عاطفی است؛ همچنان که بسیاری از دلسردیهای همسران در قلمرو زندگی خانوادگی، حتی در عرصههای اجتماعی، محصول ناکامی جنسی است.
هیچ عامل دیگری نمیتواند جایگزین این اصل اصیل در زندگی زنوشوهری شود؛ بنابراین، زوجهای جوان و دیگر همسران، باید همدلانه و طبیبانه، این پدیدهٔ مهم زندگیشان را وارسی کنند؛ اگر هردو از این بابت احساس رضایت و کامیابی کافی میکنند، خدا را شکرگزار باشند و در کمال و بهبود آن بکوشند، اما اگر هر دو یا یکیشان کامیاب و خشنود نیستند و از این موهبت خجستهٔ الهی، بهرهٔ کافی و مطلوب نمیبرند، بیدرنگ در پی چاره برآیند؛ عوامل ضعف و ناتوانی، ناکامی یا بیمیلی و بیرغبتی را بشناسند، در جهت رفع و درمان آن برخیزند و مهارتهای هنرمندانه و هوشیارانه این وادی پررمزوراز را بیاموزند. در این راه، راهنماییهای یک مشاور امین، ماهر و دانا، چراغ راه است. رفاقت همسران، با رضایت جنسی و عاطفی ایشان، پیوندی جانانه دارد؛ آن «رفاقت» با این «رضایت»، توأماناند.
۷. سرزنش
در قلمرو زندگی خانوادگی و اخلاق همسران و تربیت فرزندان، سرزنش، هیچ جایگاهی ندارد. کسی نپندارد که با ملامت میتوان کسی را تربیت کرد. آری؛ در عرصهٔ تربیت، شاید بتوان با ملامت، کسی را از کردار ناشایستش پشیمان کرد، اما نمیتوان وی را به کردار شایسته واداشت و او را هدایت و تربیت نمود؛ زیرا پشیمانیای که با ملامت حاصل شود، که طبیعتاً با تحقیر نیز همراه است، به کار هدایت و تربیت نمیآید. اصلاً «تربیت» با «حقارت» سازگار نیست و یکی از ثمرههای نامبارک «ملامت»، همانا «حقارت» است. ملامتگران از ماهیت انسان بیخبرند. این سخن امام صادق (علیهالسلام) را ببینید: «اگر مردمان میدانستند که خداوند، انسان را چگونه آفرید، هیچکس، هیچکس را ملامت نمیکرد».۵
زوجهای جوان، والدین و مربیان، عزم خویش را جزم کنند که واژگان ملامت، تحقیر و توهین را از قاموس حیات خانوادگی، رفاقت، هدایت و تعلیم و تربیت حذف کنند. این واژگان نامبارک، با آن اهداف مبارک، هرگز سازگاری ندارند، بلکه نتیجهٔ معکوس به بار میآورند. به فرمودهٔ امیر مؤمنان (علیهالسلام):
«افراط در ملامت، آتش لجاجت را برمیافروزد».۶
مبادا با آتش سرزنش، گلبرگهای سازگاری و رفاقت را بسوزانیم.
پینوشتها:
۱. روم، ۲۱.
۲. نبرد بیبرنده، انتشارات خادم الرضا (علیهالسلام)، قم، چاپ هفتم.
۳، بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۳۹.
۴. مولوی، مثنوی معنوی.
۵. الکافی، ج ۳، ص ۱۱۳، دارالحدیث.
۶. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۱۲.
منبع: ماهنامه خانه خوبان