غروب بود. عذاب وجدان داشتم. احساس میکردم به همسرم خیانت کردهام! صدای اذان که آمد، بلند شدم بروم مسجد تا حالم بهتر شود. همسرم به من گفت: کجا؟ مگر شب خانهٔ خواهرت دعوت نیستیم؟
گفتم: بعد از نماز زود میآیم.
نماز که تمام شد، تا ما تسبیحات را بگوییم، امام جماعت، طبق برنامهٔ هر شب، تفسیر پنجدقیقهای خود از قرآن را با این آیه آغاز کرد:
(به یاد آرید) هنگامیکه پیامبر به برخی از همسرانش رازی را گفت. هنگامیکه وی آن را (به زن دیگر پیامبر) افشا کرد، خدا (نیز) پیامبر را از افشای او آگاه ساخت. پیامبر برخی (از افشاهای او) را (به وی) اظهار کرد و از برخی اعراض نمود؛ وقتی آن (همسر) را از آن افشا خبر داد، او گفت: چه کسی تو را از این افشا باخبر ساخت؟ گفت: آن (خدای) دانا و آگاه، مرا خبر داد. ۱
احساس بدم بیشتر شد. پیش از اینکه از مسجد بیرون بروم، به امام جماعت نزدیک شدم و با لبخندی تلخ گفتم: الهی شکر که به همسر ما، وحی نازل نمیشود! وگرنه آبرویی برای ما باقی نمیماند!
امام جماعت حاضرجواب ما هم گفت: تا جایی که من میدانم به همهٔ همسران وحی نازل میشود! وقتی راز همسرتان را به کسی میگویید و حتی تأکید میکنید که به کسی نگوید او نیز به دیگری میگوید و تأکید میکند که به کسی نگو! این چرخه ادامه مییابد تا وقتی به همسرتان میرسد! امام علی (علیهالسلام) میفرمایند: «هر سخنی که از دو نفر گذشت شیوع مییابد».۲ مشکل این است که ما اعتماد بیجا میکنیم؛ درحالیکه امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «دوست خویش را از راز خود آگاه مساز؛ مگر رازهایی که اگر دشمن تو بدانها آگاه باشد، ضرری به تو نرسد؛ چراکه دوست، ممکن است روزی دشمن شود».۳
اول: چه تضمینی وجود دارد که کسی که راز همسرتان را نزدش گفتهاید، یک روز به علت ناراحتی از شما، آن را به دیگران نگوید و به گوش همسرتان برسد؟
دوم: کسی که ببیند شما راز نزدیکترین فردتان را اینگونه راحت به دیگران میگویید، هرچند بروز ندهد اما اعتماد به شما در دلش از بین میرود و مطمئن میشود راز او را هم به دیگران خواهید گفت.
سوم: ضعیفترین انسانها کسی است که راز همسرش را فاش میکند؛ چون دو کار اشتباه انجام داده است. از طرفی راز همسرش را فاش کرده و از سوی دیگر، راز خودش را. چون راز «هم سرنوشت» ما، راز خودِ ماست. کسی هم که نتواند راز خودش را نگه دارد، انسانی ضعیف است. حضرت علی (علیهالسلام) میفرمایند: «هر کس نتواند راز خود را مخفی کند، سرّ دیگران را هم نمیتواند حفظ نماید».۴
کسی که راز خود و هم سرنوشتش را نگه ندارد و دیگران را به خود بدبین کند، بسیار ضعیف است و نیاز دارد خود را تقویت کند! کشف اسرار مؤمنان، گناهان بسیار در پی دارد؛ گناهانی چون غیبت، هتک حرمت و خیانتدرامانت که اثر این گناهان کینه و دشمنی است. خوشمشرب بودن و داشتن فن سخنگویی گرچه خوب است، اما آفتهایی هم دارد؛ اگر شما هم در روابط دوستانه و محافل خانوادگی عادت دارید زیاد سخن بگویید، باید حواستان را بیشتر جمع کنید که هر حرفی به زبان نیاورید.
دیر شده بود؛ اما وجدان درد داشتم. برای همین بدون تعلل به امام جماعت گفتم: چهارم اینکه من خیلی انسان ضعیفی هستم!
حاجآقا که منظور مرا فهمیده بود، گفت: برادر من! ما حواسمان به کارهایمان نیست. گاهی بیان راز کسی، چند خانواده را به هم میریزد. حتی گاهی اتفاقهایی میافتد که خودمان هم فکر نمیکردیم. امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: «روز قیامت، بندهای سر از قبر برمیدارد و چیزی شبیه کاسهٔ خون حجامت یا بیشتر از آن به وی میدهند و میگویند: این سهم توست از قتل فلان شخص! آن فرد میگوید: خدایا تو خود میدانی، خودت مرا قبض روح کردی و من خونی نریختهام. به وی گفته میشود از فلانی سخنی شنیدی و افشا کردی. همینطور نقل شد تا به گوش فلان ستمگر رسید و او وی را به قتل رساند. این سهمیهٔ خون وی برای توست».۵
گفتم: «شما هم منظورم را فهمیدید. راستش از عصر که تلفنی با خواهرم صحبت میکردم و رازی از همسرم را به او گفتم احساس بدی دارم. احساس میکنم به همسرم خیانت کردهام. حالا باید چه کنم؟ امشب قرار است به خانهٔ آنها بروم. تصمیم گرفتم به همسرم بگویم که این خیانت را به او کردهام».
حاجآقا گفت: همینکه احساس بدی دارید، خودش خوب است. برخی چنان قلبشان سیاه شده است که اگر راز کسی را افشا کنند، نهتنها ناراحت نمیشوند، بلکه لذت هم میبرند! خوب است بدانید که ریشهٔ رازدار نبودن، چند چیز است: پُرحرفی، عقدهٔ حقارت، احساساتی شدن و دوستی با افرادی غیبت و رازداری برایشان مهم نیست. ریشهٔ اینها، ضعف نفس است. باید انسان تمرین کند که هر حرفی را نزند.
گفتن این اشتباه به همسرتان، شرایط را بدتر میکند. شما ساختمان آبروی کسی را خراب کردهاید؛ حالا باید ترمیمش کنید؛ چون ضامن هستید. امشب که خواهرتان را دیدید، دور از چشم دیگران به او بگویید دربارهٔ آنچه از همسرتان گفتهاید، اشتباه کردهاید. دروغ هم نگفتهاید، چون نگه نداشتن راز او، اشتباه بود. بگویید دوست ندارید دیگر دربارهٔ آن صحبت کنید؛ چون خیلی از این اشتباه ناراحت هستید.
چشم که به اطراف انداختم، ساعت را دیدم؛ فهمیدم هنوز مقداری وقت دارم و چندان دیر نشده است؛ اطراف امام جماعت خلوت شده بود و راحتتر میتوانستم حرفم را بزنم. پرسیدم: چه چیزی راز است؟
پاسخ داد: همانطور که امام صادق (علیهالسلام) فرمودهاند: معیار بیان سرّ این است که آیا علم دشمن به این راز، ضرر رساننده است یا نه؛ اگر ضرری میرساند، این سرّ نزد هیچکس نباید آشکار شود و اگر ضرر رسان نیست، آشکار کردن آن بیاشکال است؛ البته به شرطی که راضی باشد.
اما حتماً پرسش دیگرتان این است که چه کنیم رازدار همسرمان باشیم؟ باید با یکدیگر دربارهٔ رازداری صحبت کنیم تا بفهمد رازدار یکدیگر نبودن، چه ضربهای به او میزند. یادمان باشد اگر دوست داریم خداوند رازهایمان را فاش نکند، باید رازدار دیگران باشیم. همچنین شنوندهٔ خوبی باشیم تا همسرمان رازهایش را برای دیگران نگوید؛ خانمها دوست دارند شنیده شوند. نکتهٔ دیگر اینکه انتقادپذیر باشیم تا همسرمان عیبهای ما را به خودمان بگوید و برای آسوده شدن، ناچار نشود سفرهٔ دلش را برای دیگری باز کند. همنشینی نکردن و ارتباط نداشتن با خانوادههایی که رازدار نیستند هم راهکاری دیگر است.
در برگشت به خانه مجبور بودم تند راه برم؛ اما حالم بهتر شده بود.
پینوشتها:
۱. تحریم، ۳.
۲. تحف العقول، ص ۳۶۸
۳. همان، ص ۳۱۲.
۴. غررالحکم، ص ۶۴۹.
۵. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸۵.
منبع: ماهنامه خانه خوبان