آئین همسرداری
  • 8717
  • 206 مرتبه
نیاز به عشق و احساس تعلق: هسته ژنتیکی یک ازدواج شاهد

نیاز به عشق و احساس تعلق: هسته ژنتیکی یک ازدواج شاهد

1402/04/20 12:07:37 ب.ظ

یک ازدواج خوب شاید بهترین وسیلهٔ تأمین نیاز به عشق و احساس تعلق باشد. باوجوداین هنوز دسترسی به این نیازها به‌سادگی ممکن نیست، زیرا برخلاف نیاز به بقا برای تأمین این نیاز وجود یک فرد دیگر نیز ضروری است. همان‌طور که قبلاً توضیح دادم، ما هیچ کنترلی بر رفتار دیگران نداریم. نمی‌توانید دیگری را مجبور کنید به شما عشق بورزد. هر تلاشی برای تحمیل عشق به دیگری به‌ندرت مؤثر واقع می‌شود. این مسئله ممکن است برای افرادی که عاشق هستند عجیب به نظر بیاید؛ اما اگر کسی را عاشقانه دوست بدارید، دوست داشتن شما الزاماً آن فرد را ترغیب نمی‌کند که او نیز شما را دوست بدارد.

زنان نسبت به مردان و شاید به خاطر ایفای نقش مادری، احساس نیاز بیشتری به عشق و احساس تعلق دارند. غالباً این بدان معناست که زنان مایل‌اند محبت بیشتری نثار دیگران کنند؛ اما شاید برایشان چندان تفاوتی نکند که در مقابل چقدر محبت دریافت می‌کنند. زنان غالباً بر اساس این تفاوت ژنتیکی، خود را با مردانی در رابطه می‌بینند که به‌اندازهٔ انتظارشان به آن‌ها ابراز علاقه نمی‌کنند. در چنین شرایطی، هر دو طرف دچار ناکامی می‌شوند. زن به دلیل آن‌که آن‌قدر که باید از سوی مرد محبت دریافت نمی‌کند و مرد به دلیل نیاز کمترش به محبت، برایش دشوار است علت نیاز بالای زن به ابراز و دریافت محبت را درک کند.

اما نیاز کمتر مرد به محبت مانع یادگیری او در ابراز عشق و محبت نیست. ازلحاظ ژنتیکی ممکن است من به‌طور طبیعی فردی مقتصد باشم؛ اما می‌توانم بیاموزم در مورد مسائل مالی کمی آسان‌تر بگیرم. ژن‌ها یک سطح فشار برای هر نیاز در اختیار ما قرار می‌دهند؛ اما ما را در چارچوب خود محدود نمی‌کنند. می‌توانیم با فراتر رفتن از سطح موجود احساسی بهتر یا بدتر به دست بیاوریم. من موضوع را این‌طور می‌بینم که اگر خانمی به لحاظ ژنتیکی بیشتر از شوهرش به محبت نیاز دارد، دو راه پیش رویش است: ۱. می‌تواند دم نزند و به احساس ناکامی خود ادامه دهد و حتی با غرغر و سرزنش و مقایسه کردن‌های مخرب جذابیت کمتری از خود نشان دهد، یا ۲. تلاش کند به شیوه‌های گوناگون به همسرش چشیدن لذت محبت کردن را بیاموزد.

در ابتدای ازدواج، زوج‌های بسیاری، به‌ویژه زنان، به خاطر شوقی که مردان به تماس جسمی نشان می‌دهند فریب می‌خورند و فکر می‌کنند عشق و علاقهٔ مردان نسبت به آن‌ها بیش از شدت علاقهٔ خودشان است. رابطهٔ جنسی برای زنان بیشتر با نیاز به عشق و احساس تعلق پیوند تنگاتنگ دارد تا نیاز به بقا، برعکس برای مردان رابطهٔ جنسی بیشتر برخاسته از نیاز به بقاست. مردی که نیاز به بقا در او قوی است، خواهان رابطهٔ جنسی بیشتری است و برای رسیدن به این هدف در آغاز آشنایی بیشتر ابراز عشق و علاقه می‌کند.

اما با ادامهٔ زندگی زناشویی، معمولاً زن متوجه می‌شود علاقهٔ مرد به رابطهٔ جنسی مساوی یا گاهی بیشتر از علاقه‌اش به خود اوست و کم‌کم به این رفتار عاری از عشق و ناشی از هورمون‌ها بی‌علاقه می‌شود. با کم شدن علاقهٔ زن به رابطهٔ جنسی، مرد ناکام‌تر می‌شود و رابطهٔ جنسی بیشتری از او درخواست می‌کند که این خود باعث دوری بیشتر زن می‌شود و بدین‌وسیله پیوند زناشویی‌شان کم‌کم سست می‌شود. درخواست یک‌طرفهٔ هر چیز در زندگی مشترک باعث ایجاد اختلاف بین زوجین می‌شود و رابطهٔ جنسی نیز از این قانون مستثنا نیست. به این موضوع در فصل بعد بیشتر خواهیم پرداخت.

مشکل رایج دیگر، اختلاف در میزان نیاز به عشق و احساس تعلق افراد است: تفاوت در میزان نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در زوجین توجه زن را جلب می‌کند تا جایی که ممکن است هرروز کارشان به مشاجره بکشد. زن به خاطر این نیاز قوی به عشق، فکر می‌کند می‌تواند با نثار عشق بیشتر به مرد، نیاز بالقوهٔ او را که به اعتقاد زن به‌صورت نهفته وجود دارد، بیدار کند. گاهی زن موفق می‌شود و اندک‌اندک به مرد می‌آموزد محبت و عشقش را بیشتر ابراز کند؛ اما در بیشتر موارد، چنانچه زن پافشاری نشان دهد و بیش‌ازحد تلاش کند، با شکست روبرو می‌شود. آموزش مرد در این خصوص که بیش از نیاز و احساس طبیعی‌اش، ابراز مهر و علاقه کند مستلزم فرایندی ظریف و دقیق است و عجولانه نمی‌توان به هدف رسید.

میزان نیاز به عشق و احساس تعلق آن‌قدر در افراد گوناگون متفاوت است که می‌تواند ازدواج را به یک معمای پیچیده بدل کند. زنان و مردان بسیاری می‌توانند نسبت به فرزندان خود رفتاری محبت‌آمیز داشته باشند؛ اما قادر نیستند همین میزان محبت را به فرد بالغی ابراز کنند. دلیل این ویژگی شاید آن است که فرزندان، به‌ویژه بچه‌های خیلی کوچک، به توجه و مراقبت بیشتری نیاز دارند و ابراز این محبت برای انسان بسیار رضایت‌بخش است و والدین از فرزندان کم سن و سال خود چندان توقع جبران این محبت را ندارند و مشاهدهٔ شادی کودک برایشان کافی است؛ اما هر چه فرزندان بزرگ‌تر می‌شوند، توقع همین والدین با محبت از آن‌ها بیشتر می‌شود و در آخر وقتی به فرزندانمان محبت می‌کنیم، طبیعی است که در مقابل انتظار جواب داشته باشیم. هنگامی‌که والدین به انتظاراتشان نمی‌رسند، در برخی موارد یکدیگر را سرزنش می‌کنند و از میزان محبتی که به یکدیگر می‌کردند، می‌کاهند و زندگی مشترک صدمه می‌بیند. برای حل این مشکل و مشکلات بسیار دیگری که نمی‌توان همه را در اینجا ذکر کرد، استفاده از تئوری انتخاب که به‌اختصار توضیح خواهیم داد، می‌تواند بسیار مفید باشد.

منبع: ازدواج بدون شکست، ویلیام گلسر و کارلین گلسر؛ مترجم علی صاحبی (با اندکی تلخیص و تصرف)

اخبار مرتبط