مأمون با فرستادن دخترش امالفضل به خانه امام جواد (علیهالسلام) میخواست همیشه او را زیر نظر داشته باشد و از کارها و اخبار خانه ایشان بیخبر نماند و دخترش نیز بهراستی وظیفه خبرچینی و گزارشگری را بهخوبی انجام میداد و با این وصلت، امام را با دربار پر عیش و نوش خود مرتبط ساخته و میخواست آن بزرگوار را به لهو و لعب و فسق و فجور نسبت دهد و بدین ترتیب بر عظمت و قداست امام لطمه وارد سازد و او را در انظار از مقام ارجمند عصمت و امامت، ساقط و خوار و ضعیف نماید.
محمدبنریان میگوید: مأمون هر چه میکوشید امام جواد (علیهالسلام) را به لهو و لعب وادار سازد، موفق نمیشد. در مجلسی که برای جشن ازدواج امام (علیهالسلام) برپا ساخت صد کنیز زیبا را که هر یک جامی پر از جواهرات در دست داشتند واداشت تا چون امام وارد شد و برجای خود نشست به استقبال او بروند و آنان این کار را کردند، اما امام هیچ اعتنایی به آنان نکرد و عملاً فهماند که از این کارها بی زار است. (1)
در همین مجلس، مطربی را برای خواندن و نواختن آورده بودند، اما همینکه او کار خود را شروع کرد امام بانگ بر او زد: «از خدا بترس». مطرب از صلابت فرمان امام که از ژرفای معنویت و نیروی الهی و ولایی آن گرامی مایه داشت چنان مرعوب شد که آلات موسیقی از دستش فروافتاد و دیگر هرگز تا زنده بود نتوانست از دستهایش برای ساز و نوا استفاده کند. (2)
درواقع، مأمون با این وصلت میخواست علویان را از اعتراض و قیام علیه خود بازدارد و خود را دوست دار و علاقهمند به آنان نشان دهد.
از دیگر اهداف مأمون، عوامفریبی بود؛ چنانکه گاهی میگفت: من به این وصلت اقدام کردم تا ابوجعفر (علیهالسلام) از دخترم صاحب فرزندی شود و من پدربزرگ کودکی باشم که از نسل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و علیبنابیطالب (علیهالسلام) است. (3) اما خوشبختانه این حقه مأمون نیز بینتیجه بود، زیرا دختر مأمون هرگز فرزندی نیاورد و فرزندان امام جواد (علیهالسلام) همگی از خانمی نیکسیرت و بزرگوار به نام «سمانه مغربیه» به وجود آمدند. (4)
امام جواد (علیهالسلام) مجبور به این ازدواجِ کاملاً سیاسی شد. اصولاً زندگی با مأمون برای آن حضرت رنجآور و تحمیلی بود و به همین دلیل امام در بغداد نماند و با خانوادهاش به مدینه بازگشت و تا سال 220 در آنجا ماند و با بازگشت به مدینه منورِه سوءاستفادههای مأمون را از طرح مسئله ازدواج خنثی کرد و با دور شدن از مرکز خلافت عباسیان به زندگی خانوادگی و کشاورزی و رسیدگی به امور شیعیان و ارشاد و راهنمایی آنان پرداخت. گرچه این آرامش نسبی در زندگی امام زیاد به طول نینجامید و پس از مرگ مأمون در سال 218 هجری جانشین وی معتصم به تحریک «ابنابیداود» قاضی بغداد که دلپری از امام داشت، امام را به بغداد فراخواند و از جوسازی و تحریک و شهادت دروغین علیه آن حضرت خودداری نکرد و هم چون برادرش مأمون بزرگان مذاهب گوناگون را به مناظره و مجادله با امام جواد (علیهالسلام) دعوت میکرد تا شاید در این گفتوگوها لغزشی از امام جواد (علیهالسلام) گرفته شود. ولی عظمت علمی وی موجب اعتبار و علو بیشتر مقام آن حضرت میشد.
معتصم هنگامیکه راههای گوناگون را برای تخریب و ترور شخصیت آن حضرت امتحان نمود و شکست خورد، تصمیم گرفت وی را به قتل برساند. بدین منظور از دشمن خانگی امام جواد (علیهالسلام) و بهاصطلاح ستون پنجم خود امالفضل استفاده کرده و او را مأمور چنین کاری کرد.
امالفضل نیز که از آن حضرت فرزندی نداشت و با همسر خود نیز میانه خوبی نداشت اصرار عمو و برادر خود را دراینباره پذیرفت و حجّت خدا، امام بر حق شیعیان، جوان رشید علوی، نور چشم نبوی را در عنفوان جوانی مسموم کرد و ننگ و نفرت ابدی را برای خود خرید.
خطبه عقد ازدواج
در مجلس عقد امام جواد (علیهالسلام) با امالفضل، مهریه به همان اندازه مهریه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) تعیین شد و امام جواد (علیهالسلام) پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «همانا محمدبنعلیبنموسی (علیهالسلام)، امالفضل دختر عبدالله مأمون را به 500 درهم نیک برای همسری خواستگاری میکند، ای امیر مؤمنان! آیا او را به این مهریه همسر من میکنی؟» مأمون گفت: «آری ای ابوجعفر، امالفضل دخترم را همسر تو نمودم به همان مهریه مذکور، آیا همسری او را پذیرفتی؟» امام جواد (علیهالسلام) فرمود: «آری، پذیرفتم و به آن راضی شدم.»(5)
پینوشت:
1) کافی ج 1، ص 494.
2) همان.
3) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 454.
4) منتهی الامال، ج 2، ص 235.
5) وسائل شیعه، ج 15، ص 8، احتجاج طبرسی، ج 2، ص 242؛ محمد محمدی اشتهاردی، نگاهی بر زندگی امام جواد (علیهالسلام)، ص 62 و 63.
منبع: مجله معارف اسلامی