یکی از یاران امام صادق میگوید: روزی به حضور امام صادق (علیهالسلام) رفتم، دیدم کنار گهوارهای پسرشان موسی (علیهالسلام) ایستادهاند و با او سخن میگویند. به نزدیکشان رفتم به من فرمودند: «نزد مولایت (در گهواره) برو و بر او سلام کن.» من کنار گهواره رفتم و سلام کردم. امام موسی (علیهالسلام) با کمال شیوایی جواب سلام مرا دادند و فرمودند: برو نامی که دیروز بر دخترت گذاشتی عوض کن و سپس نزد من بیا؛ زیرا خداوند چنین نامی را ناپسند میداند. یعقوب میگوید: امام صادق (علیهالسلام) به من فرمود: «برو به دستور او عمل کن تا هدایت گردی.» من رفتم و نام دخترم را عوض کردم.
منبع: اصول کافی، ج 1، ص 310
من و دوستم به ملاقات امام کاظم (علیهالسلام) رفتیم تا هم ایشان را زیارت نمایم و هم از سخنان حضرت (علیهالسلام) استفاده کنیم. در آن دیدار بابرکت، امام (علیهالسلام) به ما فرمود: «مؤمنان با هم برادرند و باید با یکدیگر مهربان باشند. هر کس به برادر مسلمانش تهمت بزند، از رحمت خدا دور می شود. کسی که برادر مسلمانش خیانت کند از رحمت خدا دورمی گردد. مسلمان باید به یکدیگر خیرخواه باشند. برادر مسلمان پشت سر برادر دیگرش غیبت و بدگویی نمی کند زیرا از رحمت خدا دور می شود.»
منبع: داستان دوستان، مهدی وحیدی صدر
امام کاظم (علیهالسلام) و دوستانش در حال رد شدن از بازار بودند که متوجه مرد غریبهای شدند تنها نشسته است. امام (علیهالسلام) با مهربانی کنار او رفت و سلام کرد و به او گفت: من برای خدمتگزاری آمادهام. هر کاری داری بگو برایت انجام دهم و نشانی خانهاش را به او داد و با او خداحافظی کرد. دوستان امام (علیهالسلام) پرسیدند: آیا این مرد را میشناسی؟ امام (علیهالسلام) فرمودند: نه! اما این مرد بندهای از بندگان خدا و برادر دینی من است و خداوند میفرماید با یکدیگر همکار و دوست و مهربان باشید و با کسی با غرور رفتار نکنید.
منبع: داستانهای بهشتی، دکتر فعال