کاربر گرامی  خوش آمدید ... ( ورود  \ ثبت‌ نام  )
امروز: سه شنبه 01 خرداد ماه 1403 ساعت: 
گلهای نوشکفته
  • 6220
  • 154 مرتبه
دو جوراب آبی

دو جوراب آبی

05/18/1400

توی درخت گیلاس، کنار لانهٔ گنجشک‌ها، یک بسته به شاخه آویزان بود.

نوک‌نوک بال‌بال زد و با شادی گفت: «ببین تیک‌تیک! خاله سینه‌سرخ دوباره برای ما هدیه فرستاده!»

نوک‌نوک و تیک‌تیک زود بسته را باز کردند. توی آن، دو جفت جوراب کوچولوی چهارانگشتی بود: یک جفت زرد و یک جفت آبی.

نوک‌نوک زود جفت آبی را با نوکش قایید.

تیک‌تیک با ناراحتی فریاد کشید: «آهای آبی‌ها را من می‌خواهم!»

نوک‌نوک جوراب‌های آبی را زیر بال‌هایش چپاند.

جوراب‌های زرد را نشان داد و گفت: «ببین این‌ها چه قدر خوشگل‌اند؛ رنگ گل قاصدک، رنگ زردآلو، رنگ خورشید!...»

تیک‌تیک با تندی توی حرفش پرید: «اگر این‌قدر دوستشان داری، پس چرا خودت برشان نمی‌داری؟ من آبی‌ها را می‌خواهم.»

نوک‌نوک گفت: «من از تو بزرگ‌ترم!»

تیک‌تیک گفت: «ولی من اول گفتم!»

بچه گنجشک‌ها این‌قدر بگومگو کردند تا خسته شدند و حوصله‌شان از دعوا سر رفت. نوک‌نوک به آسمان نگاه کرد و فریاد کشید: «آخ چی شد! ظهر شده و هنوز یک‌ذره هم بازی نکردیم!»

نوک‌نوک زود جوراب‌های آبی را از زیر بال‌هایش درآورد. یک لنگه‌اش را به تیک‌تیک داد و گفت: «این برای تو که اول گفتی.»

بعد لنگهٔ دوم را پوشید و گفت: «این هم برای من که بزرگ‌ترم. باشه؟»

تیک‌تیک خندید و جوراب را پوشید. آن‌وقت دوتایی جوراب دومشان را پوشیدند و با شادی پر زدند دنبال بازی، هرکدام با یک پای زرد و یک پای آبی. نوک‌نوک توی دلش گفت: «خدایا! ممنونم که به ما کمک می‌کنی وقتی دعوا می‌کنیم، زود آشتی کنیم.»




منبع: کفش‌های بافتنی، کلر ژوبرت

اخبار مرتبط
ثبت سفارش
تعداد
عنوان