زنان
  • 7324
  • 124 مرتبه
سالروز ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

سالروز ازدواج حضرت خدیجه (علیهاالسلام) و رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

1400/08/15 07:46:13 ق.ظ

 عشق به محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله)

 در گوشه انزوای آن درّه غم گرفته، روزهای در کنار محمد بودن را مرور می‌کند.

 زنی که روزی در اوج ثروت و فخر و شکوه بود و کنیزکان بی‌شماری صف در صف به دورش می‌چرخیدند.

 خدیجه، آری خدیجه! دختر خویلد؛ زنی از ثروتمندان قریش و بازرگانان ایشان که مردانی را اجیر می‌کرد و آن‌ها را با مال خویش به تجارت می‌فرستاد.1

 این روزها در شعب، همه‌چیز در کنار هم بیداد می‌کند؛ قحطی و سوزش عطش، اشک‌های کودکان بی‌تاب، پیرمردان بی‌رمق و چشمان بیمار ابوطالب.

 به افق خیره می‌ماند. سکوت می‌کند؛ سکوتی که حتی از گوهر صبر هم گران‌بهاتر است؛ از جنس خالص عشق است. او حالا ثروتمندترین زن روی زمین است؛ چراکه گوهری چون محمد دارد. همه مال و مکنتش، شکوه و شهرتش، در برابر وسعت عشق محمد، آن‌قدر حقیر است که برای از دست دادنشان حتی خم به ابرو نمی‌آورد.

 این پیامبر خدا آن‌قدر فراتر از دوست داشتن است که عشق همسری را راحت می‌شود پیش پایش خرج کرد؛ مردی درنهایت فقر و در ملکوت عرش.
      
 

 1. برگرفته از: ترجمه کتاب آفرینش و تاریخ، ترجمه و تصحیح: محمدرضا شفیعی کدکنی، ج 2، ص 646.


 همسری از جنس صبر

خدیجه در ذهن، گذشته‌هایش را مرور می‌کند: او به تجارت رفت؛ با سرمایه خدیجه. وقتی به مکه بازگشت و بارها را فروخت. سود دوچندانی حاصل کرد. گویند خدیجه از برکت حضرت و میزان امانت و راست‌گویی و وفای او آگاه و خواستار ازدواج با او شد. نفیسه، کنیز خود را نزد محمد فرستاد تا از وی بپرسد که چرا همسر اختیار نمی‌کند؟

حضرت فرمود: من هیچ‌چیز ندارم تا ازدواج کنم.

نفیسه گفت: اگر از این باب کفایت شوی، آیا موافق خواهی بود؟

حضرت گفت: این زن کیست؟

نفیسه گفت: خدیجه!1

دف می‌زنند و کل می‌کشند. صدای هلهله شادی زنان بلند است، بوی عطر و عنبر در فضا پیچیده. ترانه‌سرایان و رجزخوانان قریش می‌خوانند. «ای خدیجه، درباره محمد زهد به خرج مده، او دلاوری است که چون ستاره فرقد می‌درخشد».2

بزرگ‌ترین فرزند پیامبر از خدیجه، قاسم است. کنیه ابوالقاسم را برای پیامبر، از همین برگرفته‌اند. پسر چند سالی بیشتر زنده نمی‌ماند. وقتی غم از دست دادن عبدالله، دومین پسرش را بر جان می‌خرید، هنوز او را از شیر نگرفته بود، داغ او چنان بر سینه‌اش سنگینی می‌کند که خطاب به محمد می‌گوید: «کاش زنده می‌ماند تا او را از شیر می‌گرفتم» و محمد پاسخ می‌دهد: آرام باش خدیجه «فاِنَّ فَطامَهُ فی الجنة؛ از شیر گرفتن او در بهشت خواهد بود».3

 
1. همان.
2. ابوبکر احمدبن‌حسین بیهقی، محمود مهدوی دامغانی، ترجمه دلائل النبوة، ج 1، ص 81.
3. برگرفته از: ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 390.


 طراوت اسلام

به او تهمت می‌زنند؛ به همه هستی خدیجه! کلمه‌ای زیر لب زمزمه می‌شود، آهسته می‌پیچد، دهان‌به‌دهان تکرار می‌شود: دیوانه. دیوانه! همه فریاد می‌کشند و ریسه می‌روند!

صدای نفس‌گیر حراء، تمام وجودش را گرفته، نگاه‌ها درهم گره می‌خورد، به سجده می‌رود، شکمبه و سرگین شتر روی سرش می‌ریزند. چقدر دلش می‌خواهد او هم سجده کند. او که از نخستین ایمان آورندگان است.1

شعب! بوی ناله و قحطی می‌آید. شکم‌ها بر پشت چسبیده؛ سنگ‌های داغ، آفتاب، له‌له تشنگی و سرگیجه کشنده سراب. زنان، پوست شتری را لای دو سنگ آرد می‌کنند؛ برای خوردن.

بغضش را فرو می‌دهد، مبادا محمد اشکش را ببیند. چند بار بغض فرو می‌دهد؟ نمی‌داند نمی‌داند! این روزها، ضعف و بیماری همه وجودش را آتش زده. چند بار راه عوض می‌کند تا سایه‌ای بیابد. خوب می‌داند. غم او هم بر شانه‌های محمد سنگینی می‌کند. «عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتّمْ»2 غم‌خوار سختی‌هایش. رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله) با همه بنی‌هاشم و بنی‌مطلب سه سال در شعب ماندند تا آنکه ابوطالب و خدیجه تمام دارایی خود را از دست دادند و به سختی و ناداری گرفتاری آمدند.3

صدای جویده شدن کاغذ در دهان موریانه در شعب می‌پیچد، جبرئیل از محمد مژدگانی می‌خواهد، موریانه صحیفه قریش را، تمام بی‌مهری‌ها و ستمگری‌های آن را جویده و جز نام خدا چیزی از آن باقی نگذاشته.4 سختی روزهای کشنده شعب به پایان می‌رسد... اما!
 

1. برگرفته‌شده از: ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 379.
2. نک: توبه: 128.
3. ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 389.
4. همان.


 لحظه‌های فراق

 صدای بسته شدن درها می‌آید؛ درهایی که یکی‌یکی بسته می‌شوند و زنانی که از لای درز پنجره‌ها، دزدانه فاطمه را می‌پایند. خدیجه 65 ساله، سه سال قبل از هجرت، در ماه رمضان وفات کرد، غم از دست دادن او مصیبتی شده که بر شانه‌های محمد سنگینی می‌کند. او امید دارد خداوند در این روزهای طاقت‌فرسا خیری عظیم نصیبش کند؛ «وَ لَعَلَّ اللهان یجْعَلَ فی الْکرْهِ خیراً کثیراً»1 فاطمه، محزون و بی‌قرار است: «پدر! مادرم کجاست؟ مادرم کجاست؟»

 و جبرئیل (علیه‌السلام)، غم‌خوار روزهای سخت محمد نازل می‌شود: «به فاطمه بگو خدای متعال برای مادرت در بهشت، خانه‌ای از درّ و گوهر بنا کرده که رنج و دادوبیداد در آن نیست».2

 عشق! عشقی در تمام ذره‌های وجود، عشقی فراتر، صمیمی‌تر و زیباتر از همسر بودن، حسی شبیه به قدم برداشتن روی ابرها که در لحظه اوج مصیبت از دست دادن خدیجه، محمد را در خویش فروبرده است و در کنج قبرستان ابوطالب، آسمان دلش را برای او تا پایان عمر دلگیر و ابری ساخته است.


 1. برگرفته از: ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 393.
 2. همان.


 نیست زنی در سخا به‌پای خدیجه
 چشم فلک خیره بر وفای خدیجه
 بـین ز کــجا تـا کـجا رسیـد مقامش
 اشک نبی ریـخت در عـزای خدیجـه

 چه سخت است و طاقت‌فرسا و چه مشکل و غریب که بخواهی عظمت اقیانوس محبت، مهر، عاطفه، انسانیت و وفاداری زنی را توصیف کنی که اسوه استقامت است و الگوی زنان تاریخ. خدیجه (علیهاالسلام) نور چشم محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و گرمای مهر آمنه را برای او داشت. حال چگونه می‌توانی در سالروز وفاتش، با یادآوری جنایت‌ها و فجایع شرم‌آور عده‌ای بی‌شرم، بیشتر از پیش در سوگ ننشینی و اشک نریزی و مظلومیت اسلام را مویه نکنی.

 و چه مظلومیتی بالاتر از این که بارگاه مقدس ائمه بقیع (علیهم‌السلام) و حضرت خدیجه (علیهاالسلام) را ویران کردند و مزار آن بزرگواران مهجور و ویران است.

 آه... سلام بر توای چراغ روشن شب‌های رسالت!

 خدیجه؛ یعنی کاشانه ایمان در تنگنای دوران. سخن گفتن از خدیجه (علیهاالسلام)، سخن گفتن از یک دنیا عظمت و پایداری در هدف است. به‌حق، قلم‌فرسایی درباره کسی که خداوند بر او درود می‌فرستد، بسی مشکل است؛ اما به مصداق
 آب دریا را اگر نتوان کشید
 هم به‌قدر تشنگی باید چشید

 گوشه‌هایی از شخصیت و زندگی این بزرگ بانو را بررسی می‌کنیم:

 خدیجه (علیهاالسلام) 68 سال پیش از هجرت به دنیا آمد. خانواده او، ازنظر شرافت خانوادگی و نسبت‌های خویشاوندی، در شمار نامدارترین قبیله‌های عرب بود که در همه حجاز نفوذ داشتند. آثار بزرگی و نجابت و شرافت، در کردار و گفتار وی نیز پدیدار بود. این بانوی بزرگوار، از قبیله هاشم بود و پدرش خویلدبن‌اسد قریشی نام داشت و مادرش فاطمه دختر زائدبن‌اصم بود.

 خدیجه (علیهاالسلام) در میان اقوام خود، یگانه و ممتاز بود. او به فضیلت‌های اخلاقی و پذیرایی‌های شایان، بسیار شهرت داشت و ازاین‌رو زنان مکه به وی حسد می‌ورزیدند. دختر خویلد، به سبب همین کمالات اخلاقی، به‌حق، کفو خوبی برای پیامبر اسلام بود. چنان‌که در روایات، یاوری صدیق برای پیامبر معرفی شده است.1

خدیجه کبری (علیهاالسلام) چنان مقامی داشت که خداوند عزوجل بارها بر او درود فرستاد. بنا بر روایاتی از امام محمدباقر (علیه‌السلام)، پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هنگام بازگشت از معراج، به جبرئیل فرمود: «آیا حاجتی داری؟»

جبرئیل عرض کرد: «خواسته‌ام این است که از طرف خدا و من، به خدیجه سلام برسانی».2

در روایتی دیگر می‌خوانیم: روزی خدیجه در پی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیرون آمد. جبرئیل در چهره مردی با وی روبه‌رو شد و از او، احوال رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را پرسید. خدیجه نمی‌توانست بگوید آن حضرت در کجا به سر می‌برد؛ زیرا می‌ترسید وی از کسانی باشد که قصد کشتن حضرت را داشتند. وقتی خدمت پیامبر خدا رسید و قصه را بازگفت، حضرت محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: آن مرد، جبرئیل بود و امر کرد که از جانب خدا، به تو سلام برسانم.3

یک سال مانده بود که با امضای صلح‌نامه، مسلمانان از شعب خارج شوند که دو مصیبت بر پیکره اسلام و پیامبر گرامی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وارد آمد؛ وفات حامی بزرگ ایشان، جناب ابوطالب (علیه‌السلام) و درگذشت خدیجه کبری (علیهاالسلام). حضرت خاتم‌الانبیا سال وفات این دو اسوه جاودانه اسلام را «عام الحزن» نامید. چهارده قرن از آن روزها می‌گذرد. جامعه مسلمانان، افراد سخت‌کوش فراوانی به خود دیده است، ولی نام خدیجه کبری (علیهاالسلام) درخششی خاص دارد. زحمات این بانوی گران‌قدر هیچ‌گاه از یادها و خاطره‌ها محو نمی‌شود. هرچند مزار ایشان در مکه و در «حجون»، همچون مزار فرزندان معصومش (علیهم‌السلام) در بقیع، به تیغ نادانی وهابیت ویران شده است، نام و یاد آن‌ها در دل‌های همه سرسپردگان انسانیت و شرافت و خدمت، جاودانه خواهد ماند.


 1. سید اعلام النبلاء، ج 2، ص 114.
 2. بحارالانوار، ج 6، ص 7.
 3. ریاحین الشریعة، ج 2، ص 206.

منبع: مجله گلبرگ

اخبار مرتبط